اندر مصائب انتخابات در شهر کوهدشت و پیشتازی برخی فرهنگیان

پرده اول،مهر ماه سال ۱۳۷۰: با آب و آینه و قرآن پسرک جوان را بدرقه میکنند حالا دیگر همه اهل آبادی میدانند مراد علی دانشکده تربیت معلم قبول شده از الان همه او را آقای معلم صدا میکنند مراد ته دلش خیلی خوشحال است اما استرس ورود به محیط دانشگاه و زندگی در شهر مثل […]

۱۳۹۳۰۹۰۸۰۸۲۹۰۷۴۷۷۴۱۷۸۱۸۴

پرده اول،مهر ماه سال ۱۳۷۰: با آب و آینه و قرآن پسرک جوان را بدرقه میکنند حالا دیگر همه اهل آبادی میدانند مراد علی دانشکده تربیت معلم قبول شده از الان همه او را آقای معلم صدا میکنند مراد ته دلش خیلی خوشحال است اما استرس ورود به محیط دانشگاه و زندگی در شهر مثل خوره به جانش افتاده ،پدرش دستان پینه بسته اش را روی شانه اش میگذارد و می گوید: خدا به همراهت مراد علی نمازت را بخوان حواست را به درست بده غصه پول و خرجی را هم نخور من که نمرده ام امسال سال خوبیست به امید خدا محصول خوبی برداشت میکنیم…مراد علی راهی شهر میشود..

پرده دوم دی ماه ۱۳۷۷: برپا…برجا بفرمایید .. مراد علی نه ببخشید آقای گودرزی کت و شلوار خاکستری رنگی بر تن دارد تدریس را شروع میکند .. زاغکی قالب پنیری دید… خانه ساده ای در شهر اجاره کرده هر روز با مینی بوس رفت و آمد میکند ..راستی ازدواج هم کرده با دختر دایی اش یک پسر دو ساله هم دارد.. دلخوشی های آقای گودرزی فعلا در همین ها خلاصه میشود.

پرده سوم شهریور ماه ۱۳۸۷: آقا نمیشود که بنده با ۱۸ سال سابقه تدریس باید هنوز در محمد آباد سفلی که دور افتاده ترین روستاس درس بدهم ولی آقای فریدونی در محمد آباد علیا…این چه عدالتی است؟؟ بله صدا آشناس صدای مراد علی گودرزی است .. هر چند قیافه و حتی آن کت و شلوار عوض شده اما لحن حرف زدن و تن صدا همان است..

پرده چهارم بهمن ماه ۱۳۹۴: الو سلام خوبی گودرزی جان امشب منزل آقای مرادی جلسه هم اندیشی داریم تشریف میاورید که؟ بله حتما حتما، رای این دوره مال خودمان است شک نکن فقط یک پدری از این رحیمی در بیاورم مجبورش میکنیم برود اول ابتدایی محمد آباد اسفل سافلین تدریس کند… صدای خنده گوش خراشی از آنسوی خط تلفن به گوش میرسد…بله بله…خبر را که شنیدی؟ نه کدام خبر!!؟ آقای کاندیدا قول داده اگر رای بیاورد آقای خوشنشین را مدیر آموزش پرورش کند..جدا؟؟خوشنشین کارش درست است پدر اینها را در میاورد…و باز صدای خنده…

آقایان فرهنگی چند بار پرده اول تا چهارم را مرور کنید چند درصد شما این مراحل رو طی کردین؟ چند نفر تو همون پرده دوم نمایش موندین؟؟
شما باید پیشرو باشید در روشنگری در راهنمایی کردن عامه مردم چون خدا مشعل هدایتو به دست شما داده ولی فکر کنم بعضی از شما با این مشعل به جون مردم افتادید، دارید آینده این مردم فلک زده این جوان های بیکار این پیرمرد های دلشکسته رو می سوزونید، هر کدوم از شما به جون چند تا خانواده افتادید و دارید به شعورشون و قدرت انتخابشون علنا توهین میکنید …برای ارتقا شغلی ،برای تدریس تو شهر برای اضا فه کار برای…
چند نفر شما الان دارین تو پرده چهارم این نمایش بازی میکنید؟؟ امیدوارم زیاد نباشین !!

آقای مراد علی گودرزی روی سخن من با شماس
درد من امروز از صدها تن مراد علی گودرزی هاست که مثل قارچ در این سال ها رشد کردند..
برای اینکه این یک مکالمه دوستانه باشد اجازه بده همان مراد علی صدایت کنم با تمام ابهت و سادگی که در این اسم است..
مراد علی قرار ما این نبود قرار نبود بچه های روستایت را فراموش کنی، قرار نبود دستان پینه بسته پدرت را از یاد ببری!! قرار نبود به زور بخواهی ببری از ریشه ت و پشت بکنی به گذشته ات و قشر و طبقه ای که در آن رشد کردی و به آن تعلق داری..
مراد علی جان نمیخواهم معلم اخلاق شوم ولی رک به تو میگویم هر چند ممکن است برای تو چندش آور باشد اگر در پرده چهارم این نمایش سالهاست گیر کرده ای و نمیتوانی از آن دل بکنی باید با مشت و لگد به جان وجدانت بیفتی که بیدار شود چرا که چنین وجدانی آنچنان در خواب غفلت فرو رفته که دیگر با ناز و نوازش بیدار نمیشود..
مرادعلی کم میاورم ،حالم گرفته میشود و حتی یواشکی گریه میکنم وقتی دیگر مراد علی پرده اول نیستی وقتی آن مراد علی را در لجنزار حرص و طمع پست و قدرت درون خودت زنده به گور کردی، وقتی میبینم چطور ابهتی که در ذهن هفت سالگیم از تو و شغل شریف معلمی ساخته بودم فرو میریزد با زلزله ای به شدت واقعیاتی که میبینم.

مراد علی عزیز لطفا فقط معلم باش با تمام خوبی هایش با تمام دلسوزی هایش با تمام نجابتش با تمام رنج هایش با تمام مهربانی که در روزهای کودکیی ام بدون هیچ چشم داشتی نسبت به تک تک شاگردانت روا میداشتی.

توضیح: تمامی اسامی مستعار هستند.

*سلمان ندرپور*
(از طرف شاگردان دبستان دیروز و جوانان دانشگاه زندگی امروز)