جبر انتخاباتی حاکم بر فضای شهر کوهدشت

                      بکار بردن دو واژه ی جبر و انتخاب در کنار هم به مانند ترکیباتی همچون شب آفتابی و آتش سرد،حاکی از پارادوکسی عمیق است که تضادی اساسی را در خود نمایان میسازد. انتخابات آن زمان معنا پیدا میکند که فرد با قوه ی عقل […]

سیبر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بکار بردن دو واژه ی جبر و انتخاب در کنار هم به مانند ترکیباتی همچون شب آفتابی و آتش سرد،حاکی از پارادوکسی عمیق است که تضادی اساسی را در خود نمایان میسازد.
انتخابات آن زمان معنا پیدا میکند که فرد با قوه ی عقل و خرد خویش گزینه های متفاوت پیش روی را سبک و سنگین کرده و بنابر استدلال شخصی خود و با استفاده از روش دیالکتیکی و دیالوگی که از دیرباز در بین باستانیان و در کتاب های افلاطون،ارسطو و سقراط وجود داشته است به یک معرفت و شناخت علمی برسد و بتواند با روش پرسش-پاسخ ابهاماتی را که در پس پرده ی لایه های تاریک ذهنی اش وجود دارد، روشن کرده و از مجموعه ی اطلاعاتی که از گزینه ها بدست می آورد،با یک استدلال منطقی از آراء و نظرات اش دفاع کرده و بنابر برهان خویش،تصمیم نهایی را اتخاذ کند و از آن نقش و سهمی که به عنوان کنشگر فعال،در اجتماع برایش در نظر گرفته شده است، بهرمند شود و در سرنوست خویش و مردم شهرش، با دانایی هرچه تمام تر، وظیفه اش را به عنوان یک شهروند فهیم در یک جامعه مدنی انجام دهد تا گرفتار این سرنوشت فله ای که مردمان شهر ما کوهدشت بدان دچار شده اند،نشود.
انتخابات آزاد یعنی اینکه فرد بتواند آزادانه تصمیم بگیرد نه آنکه تحت تاثیر اهرم های فشار قرار گرفته و از روی اجبار، ملزم به انتخاب یک گزینه ی فرمایشی و پیشنهادی شود.
در شهر ما مسایلی چند،مانع از درست اندیشدن مردم شده اند که خوب است گذری به آنها داشته باشیم؛
در وهله ای اول به دلیل محرومیت هایی که در سال های اخیر گریبان مردم را گرفته است کمتر خانواده ای را میتوان یافت که سرمایه اش را صرف تحصیلات فرزندانش نکرده باشد و اکنون حداقل یک لیسانس و فوق لیساس بیکار در پستوی خانه نداشته باشد، گروهی از کارمندان ادارات تحت تاثیر فشارها و تهدیدهای جناحی یا همان پاتریمونیالیسم (ترس از رئیس) قرار گرفته و برای حفظ پست و میز خود مجبور به حمایت از جناح حاکم می شوند. عده ای از مردم ساده هم در پی معامله ی سرباندها و اجرای مراسماتی، همچون “دموکراسی های کیسه ای”حق انتخاب شان به این و آن فروخته می شود.
اجبار بعضی ادارات بر مددجویان خود، هم چون کمیته امداد و بهزیستی هم مدل قهری دیگریست که البته تا حدودی نسبت به سال های قبل کمرنگ تر شده است. همچنین طایفه گری و قومداری هم به ناچار حس حماسی را در مردم یک طایفه برانگیخته و به سمت کاندیدای خودی می کشاند تا از انگ بی غیرتی و خیانت رهایی یابند. لذا بسیاری از این موارد ذکر شده مردم را مجبور کرده تا در برابر اجبارهای زمانی و مکانی، زانو زده و منافع شخصی خویش را ترجیح داده و معمولا با گزینه ای که فقط قدرت بیشتری دارد،همنوا شوند تا در نهایت به خواسته های خویش برسند. عمق مشکلاتی که در تک تک خانواده های ما وجود دارد، همگان را به نوعی مجبور کرده که در پی مطالبات فردی بوده و از مطالبات جمعی چشم پوشی کنند.
لازم است بگوییم؛ منافع شخصی خوب است اما نه به قمیت واگذاری بینش و فکر و شعور خود کنشگر به آنهایی که درآستانه ی انتخابات ظهور کرده و هویداست که دغدغه ی مردم را ندارند و تلاش میکنند تنها با شناسایی جهت وزش باد به مقاصد شوم خود و اطرافیانشان برسند.
انتخابات وقتی مطلوب است که اراده و شعور و فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم، آنها را به پای صندوق های رای بکشاند تا موجبات توسعه سیاسی در جهت نیل به دموکراسی را در کشور فراهم کند.
رفع نیازهای آنی مردم و کشاندن آنها به پای صندوق های رای توسط عناصر مادی و مسکن های اقتصادی کوتاه مدت همچون وام های دو سه میلیونی و نبود احزاب سیاسی شفاف و هدایتگر به معنای واقعی و تعریف شده و نگاه قوم مداری و طایفه بازی ،هر رفتار عقلانی و مدنی را در جامعه ی ما مختل کرده و هیج منطقی را برای اصلاح اهداف عمومی و مدنی بر نمی تابد.وجود اندیشه های ناسالم محلی و کاری،نخبگان را از جرگه ی تصمیم گیری کنار می زند و راه ورود منفعت طلبان و دلالان سیاسی را که یک جناح نوظهور است،آزادتر و بازتر می کند.
گذشته از رد صلاحیت های گسترده، استفاده از شعارهای عوام فریبانه و ایجاد سیستم های رعیت پروری و رواج حقله ها و اتاق های فکر سلیقه ای و از همه شرم آورتر””دموکراسی کیسه ای برنج آوازه”” که اخیرآ به مدل های دموکراسی معروف دیوید هیلد در دنیا افزده شد، تا وجود باندهای تقلب شب انتخاباتی ، رواج اندیشه های حزب بادی جهت کسب منافع شخصی ، معیارها و ارزش های سست افراد ، چند رنگی سیاسی ، بیکاری و بی پولی همه از علل اصلی انحراف دراهمیت و رسالت درست انتخابات است که جملگی دست در دست هم داده تا راه و سرنوشت مردم را کج کنند.
باتوجه به آنچه در بالا آمد؛ می توان نتیجه گرفت ما عملا از قدرت انتخاب واقعی بی بهره ایم و این انتخابات برای ما تحت تاثیر کمبودهای زندگی مان به جبری تبدیل شده است که ما را فقط به امید بهبود شرایط این سو و آن سو می کشاند، ولی بر هر عقل سلیمی روشن است که یک نفر و یک نماینده به تنهایی نمی تواند جواب گوی این همه تقاضا و نیازهای شخصی شود پس بسرعت و شدت امیدهای خودساخته و مقطعی ما در آینده باز هم به سراب تبدیل خواهند شد،لکن تا وقتی شهر ما پر از جوانان معتاد و بیکار است و در بسیاری از سفره ها،نان خالی هم یافت نمی شود و فشار اقتصادی روزانه، ده ها خانواده را راهی دیار غربت می کند و بسیاری از مسایل اجتماعی از مرحله اورژانسی و بحرانی فراتر رفته اند، حرف زدن از خدمات عمومی و حقوق شهروندی مانند گسترش فضای سبز، بهبود حمل و نقل و ارتقاء سطح بهداشت و خدمات آموزشی و حق رای مردم و انتخاب آزاد، تقریبا بی معنی است و گمان می رود که هرگز از دل این جبر انتخاباتی حاکم بر فضای شهر،پنجره امیدبخشی برای رهایی مردم از این بندهای اسارت و اجبار، باز نخواهد شد.
درپایان آورده اند که؛

عارفی را پرسیدند:
جبر یا اختیار؟!
زندگی به جبر است یا به اختیار؟
پاسخ داد: امروز را به “اختیار” است، تا چه بکارم!
اما فردا “جبر” است، چرا که به اجبار باید درو کنم هر آنچه را که دیروز به اختیار کاشته ام!

فرشید گراوند/ دانشجوی دکتری جامعه شناسی