آیت الله شاهرخی اولین روحانی دستگیرشده در کوهدشت

?? در آن ایام مدام با پاسگاه درگیر بودیم و ساواک هم دستور داده بود که او را دستگیر کنید و از هیچ چیز نترسید! همین‌طور هم شد. مرا دستگیر کردند و بردند و در اتاقی نگه داشتند. مردم وقتی برای ملاقات به آنجا آمدند، مانع شدند. بعد هم مرا از کوه‌دشت به خرم‌آباد حرکت […]

IMG_20160213_211033

?? در آن ایام مدام با پاسگاه درگیر بودیم و ساواک هم دستور داده بود که او را دستگیر کنید و از هیچ چیز نترسید!
همین‌طور هم شد. مرا دستگیر کردند و بردند و در اتاقی نگه داشتند. مردم وقتی برای ملاقات به آنجا آمدند، مانع شدند. بعد هم مرا از کوه‌دشت به خرم‌آباد حرکت دادند. شاید در آن مقطع، اولین روحانی لرستانی بودم که بابت مسائل سیاسی، بازداشت می‌شدم. وقتی به خرم‌آباد رسیدیم، از پشت شیشه‌ی اتاق بازداشتگاه مشاهده کردم که عده‌ای از فامیل‌ها و روحانیان آشنا، به طرف ژاندارمری می‌آیند. به آنها گفته بودند که ایشان دستگیر نشده و ما ایشان را نگرفته‌ایم و آنها برگشتند.
بعد از اینکه آزاد شدم و با فامیل‌ها دیدار کردم، از آنها پرسیدم: «شما از کجا متوجه شدید که دست‌گیرم کرده‌اند و به ژاندارمری خرم‌آباد می‌آورند؟» گفتند: «صدای بی‌سیم مأمورانی که شما را همراهی می‌کردند، روی موج رادیوی ما افتاده بود! شنیدیم که شما را دستگیر کرده‌اند. از طریق رادیو شنود می‌کردیم وقتی وارد خرم آباد شدید ما هم از پای رادیو برخاستیم و به طرف هنگ آمدیم»! بدین‌ترتیب، دروغ مسئولان هنگ ژاندارمری که قَسم خورده بودند که هرگز شاهرخی را دستگیر نکرده‌ایم، برملا شد. قرار بود مرا شب در هنگ ژاندارمری نگه دارند. دلیلش این بود که می‌گفتند که می‌خواهیم شما در زندان بمانید تا مزه‌ی زندان را بچشید!
بعد از آن، فرمانده هنگ به آنجا زنگ زد و پرسید: «آقای شاهرخی! جریان چیست و شما را برای چه دستگیر کرده‌اند؟ می‌گویند که شما حرف‌های مشکوک زده‌اید.» گفتم: «خلاف واقع به عرض رسانده‌اند و دروغ می‌گویند.» گفت: «شما امشب را به منزل بروید و فردا به آنجا مراجعه کنید تا ببینم چه باید کرد.» این امر نشان می‌داد که آنان خودشان را تحت فشار عشایر می‌دیدند و از آنان حساب می‌بردند.
چند روز بعد از آزادی، از ژاندارم‌هایی که آنجا بودند، در دیداری به من گفتند که روزی که شما را به اینجا آوردند، تا هنگام شب که از اینجا رفتید، به همه‌ی ما آماده‌باش مطلق دادند؛ چون درباره‌ی حمله عشایر به هنگ احساس خطر می‌کردند به‌گفته‌ی برخی فامیل، روحانیون عشایر و نیز آیت‌الله کمالوند در ترساندن هنگ ژاندارمری نقش داشتند. روی این حساب ترجیح دادند شما را زودتر از آنجا مرخص کنند که خطر مزبور مرتفع شود و وقتی شما آزاد شدید، ما همه نفس راحتی کشیدیم. فردای آن شب، مرا به ساواک بردند و مورد بازجویی قرار دادند. چند شب در ساواک زندانی بودم. در این حال، از طرف مرحوم آیت‌الله کمالوند به رئیس سازمان امنیت پیغام داده بودند که اگر شاهرخی را آزاد نکنید، شهر را به هم می‌ریزیم. رئیس ساواک مرا خواست و گفت: «زنگ بزنید که بیایند و ضامن شما شوند.» گفتم: «من این‌کار را نمی‌کنم.» و بالاخره مرا آزاد کردند.

??کتاب خاطرات آیت الله سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادی،تدوین رضا شیخ محمدی : تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۵

telegram.me@ayatollah_shahrokhi

http://smn-shahrokhi.ir