خاطره ی آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد از شهید والامقام عبداله شهبازی

امام خمینی (ره) : ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند. آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد و شهید والامقام عبداله شهبازی       خدا بیامرزد همه شهدا به ویژه شهید عبدالله شهبازی رو همکلاس بودیم . چند روزی بود که تظاهرات شروع و ما سر کلاس ها حاضر نمی […]

امام خمینی (ره) : ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند.

عکس-اسارت-فرماندار

آزاده سرافراز حاج محمد محمدی نژاد و شهید والامقام عبداله شهبازی

 

 

 

خدا بیامرزد همه شهدا به ویژه شهید عبدالله شهبازی رو همکلاس بودیم .

چند روزی بود که تظاهرات شروع و ما سر کلاس ها حاضر نمی شدیم . یک روز جوانان خاص شهر جلوی مدرسه ما که جای این اداره آموزش و پرورش فعلی بود آمده و بچه های دانش آموز تحریک شدند.

درب مدرسه قفل بود .برخی از دیوار بالا می کشیدند و فرار می کردند. آقای رضایی از بچه های چگنی معاون مدرسه بود.. مدیر هم از هم شهریان خودمان بود رییس عصبانی و ناراحت فریاد می کشید بیایید سر کلاس .رضایی رو به مدیر و پشت به ما فریاد میزد یالله بیاید سر کلاس ، اما با دستانش از پشت اشاره می کرد که فرار کنید و بروید.

که حالا دقیق یادم نمیاید ولی بیرون رفتیم و از همین خیابان صاحب الزمان فعلی شروع کردیم به شعار دادن و اولین بار مرگ بر شاه شروع شد. دو فروشگاه بود یکی توی خیابان صاحب الزمان و دیگری در خیابان رهبری ، جای این بستنی خانه که مردم ریختند و بیرون کشیدند و اجناس را داخل خیابان ریختند.

حرکت ادامه یافت از خیابان رهبری رودکی و جلوی بانک کشاورزی فعلی و به سمت میدان شهدا جلوی بانک سپه قدیم که الان پاساژ محمدعلی ضرونی است. جمعیت نزدیک شد یک سرباز نگهبان بانک بود جمعیت انبوه و شعارهای تند را که شنید شروع کرد به تیر اندازی هوایی، جمعیت وضعیت تهاجمی گرفت و به سمت بانک ها حمله ور شد .

از جمله بانک صادرات که در محل پاساژ فریدون امرایی دور میدان شهدا قرار داشت و همه چیز را به خیابان ریخته و آتش زدند سپس به سمت بانک ملی حرکت کردند که نزدیک فروشگاه تعاونی یعنی بستنی خانه فعلی رسیدیم.

شهید عبدالله شهبازی داخل پیاده رو از جانب یک نفر درجه دار از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفت و من شاهد بودم که جنازه اش بالا رفت و روی زمین افتاد و دیدم که در دامن زنی احیانا مادرش قرار گرفت.

دیگر جمعیت جریحه دار با ماموران و به بانک ملی که به شدت محافظت می شد حمله ور شد افسری داخل  مغازه رفته بود که ریختند و بیرون کشیدن ، پلیس عقب نشینی کرد و جمعیت به همه جا و دنبال پلیس می گشتند و شهر تقریبا به صورت غیر رسمی سقوط کرده بود تعقیب و گریز ادامه داشت .

یکی از آقایان شهبازی ها یک جیپ داشت اسلحه شکاری را برداشته بود که به خون خواهی شهید عبدالله به جنگ با ژاندارم ها برود که مردم آمدند و نذاشتند می گفتند: ژندارم مسلسل داره تو با این تک لول نمی تونی ، برگرد و در نهایت نگذاشتند .

فردا تظاهرات ادامه یافت جمعیت بیشتری به خیابان ریخت که شهیدان مرادعلی حسینی و یک نفر دیگر شهید شدند. شایعه کرده بودند شاه میخواهد با هواپیما شهر ها را بمباران کند و . . .

یک نانوایی در خیابان دارایی فروشگاه فعلی ۱۵ خرداد بود. ما از دست ژندارم ها فرار می کردیم که یک لندرور اداره خدمات از جلو رسید و از داخل شیشه جلو ما رو به رگبار بست که خودمان را داخل جدول جلوی نانوایی انداختیم و بعد که آنها دور شدند مردم آمدند و دیدند زنده ایم و ما را بیرون کشیدند.