من اولین قطره ی این بارانم…

میلاد ابراهیمی/ کشکان: صدای زنگ مدرسه هنوز در گوشمان نجوا میکند، هنوز هم بوی ماه مهر در خاطرات ما تبدیل به یک حس نوستالژیک نشده است. من هنوز صدای ناظم را از پشت بلندگوی مدرسه میشنوم که میگوید: به صف!! کلاس اولی ها!! یالا! اولین روز مدرسه شور و شوق عجیبی داشتم. از یک طرف […]

IMG_20160116_004258

میلاد ابراهیمی/ کشکان:

صدای زنگ مدرسه هنوز در گوشمان نجوا میکند، هنوز هم بوی ماه مهر در خاطرات ما تبدیل به یک حس نوستالژیک نشده است.

من هنوز صدای ناظم را از پشت بلندگوی مدرسه میشنوم که میگوید: به صف!! کلاس اولی ها!! یالا!

اولین روز مدرسه شور و شوق عجیبی داشتم. از یک طرف برقرار کردن ارتباط با دیگران (جامعه) برایم سخت بود، از طرفی دیگر شیطنت های کودکی هنوز مرا تنها نگذاشته بود.

اولین معلم،اولین نمره ای که گرفتیم، اولین دوستی که پیدا کردیم،اینها همه خاطراتی شدند که در ذهن ما ماندگار شدند.
همیشه برای اولین بودن جنگیدیم و چه لذتی داشت اولین شدن…
اینک سال ها گذشته و مفهوم اولی بودن برایمان خیلی عمیق تر از قبل شده است.

ما باز هم اولی شدیم…
اما اینبار برای ساختن آینده، اینبار برای تعیین سرنوشت…

برای پیشبرد یک تفکر، تفکری پاک و زلال همچون باران که به کمک این بیابان می شتابد.

امروز میخواهیم یک اولی دیگر باشیم، مانند قطره های باران با یک حس نو و اندیشه ای سبز و تازه، ما به اندازه یک تفکر بزرگ شده ایم فارغ از هیاهوی کودکی، آرام اما محکم…

اینبار برای انتخاب می آییم، انتخابی برای روشن کردن راه آینده، انتخابی تازه برای تعیین سرنوشت خودمان و شهرمان…

ما در برابر این اولی بودن، مسئولیم
و من اولین قطره ی این بارانم…