فروش کلیه ی مادر به قیمت شیرخشک/ کلیه هایی که خرج فقر می شود
گوشه ی دیوار کز کرده است. دستش را روی زانو گذاشته. با هر تکان دست، بیشتر خودش را به دیوار می چسباند. چشم های رنگ پریده اش را زل می زند به خواب دخترش. «مائده» گوشه ی اتاق خوابیده است. سردی اتاق، تمام مائده را زیر پتو مچاله کرده است. نفس که می زند؛ بخاری […]
گوشه ی دیوار کز کرده است. دستش را روی زانو گذاشته. با هر تکان دست، بیشتر خودش را به دیوار می چسباند. چشم های رنگ پریده اش را زل می زند به خواب دخترش. «مائده» گوشه ی اتاق خوابیده است.
سردی اتاق، تمام مائده را زیر پتو مچاله کرده است. نفس که می زند؛ بخاری کمرنگ توی اتاق می پیچد. اتاق، تنها یک چهاردیواری است. چند دست پتو و بالش گوشه ی اتاق به دیوار تکیه زده. در بیرونی خانه رو به کوچه است. هوای سرد از درزهای در توی خانه می آید. مادر، شعله ی اجاق را بیش تر می کند:«تمام زندگی ام قرض است؛ حتا نمی توانم برای دخترم شیرخشک بخرم.»
سرش را پایین می اندازد. اشک روی صورتش می لغزد. دست هایش را به هم مچاله می کند. روی هم فشار می دهد. صدای انگشت هایش توی اتاق می پیچد. شعله ی اجاق، اتاق را گرم نمی کند. خودش را نیم خیز بالای سر دخترش می کشاند.
مادر دست می برد روی صورت دخترش. مائده پستانک خالی شیر را محکم به آغوش کشیده است. پتو را تا روی صورتش بالا می آورد:«دخترم مریض بود. بدجور مریض بود. به سختی نفس می کشید. جیغ می کشید. نمی توانستم او را به دکتر ببرم.»
اشک ها تند تند از روی صورت مادر می لغزند. اشک ها امان نمی دهند. بند نمی آید. بلند می شود. گوشه ی روسری اش را می کشاند به چشم هایش. صورتش رنگ پریده تر شده است:«دخترم جلوی چشمم بال بال می زد.»
نمی تواند حرف بزند. نفسش تند می زند. نگاهش را به سقفی که ندارند؛ می دوزد. تنها اتاقشان سقف ندارد. با ورقه های آهنی، سقفی برای خانه درست کرده اند. دیوارهای خانه هم را به زور گچ، دستی کشیده اند. هیچ جایی برای زندگی نبوده است. انباری گوشه ی حیاط، جای زندگی شان می شود.
گریه های مادر حالا کمتر شده است. ته مانده های بغض، صدایش را محو کرده است:«خودم و شوهرم هم مریض هستیم. دستمان به هیچ جایی بند نیست؛ نه پولی؛ نه درآمدی؛ نه زمینی برای کشاورزی. در خانه مان حتی نان خشک و قندی برای چای هم پیدا نمی شود.»
کودک از درد به خود می پیچد. مادر می خواهد زمین دهان باز کند. طاقتش طاق می شود. چنگ می اندازد به مادرانگی اش:«نمی توانم حتا یک قوطی شیرخشک تهیه کنم.»
سایه ی قرض روی دیوار خانه هر روز بلندتر می شود. هیچ راهی جز فروش کلیه نیست. پدر و مادر به بیمارستانی در تهران می روند. بیمارستان آن ها را به خرم آباد برای سر و سامان کارهای پزشکی ارجاع می دهند. پدر و مادر سراسیمه به خرم آباد می آیند. مقدمات فراهم می شود. پدر و مادر را با معرفی نامه ای برای رسیدگی از فروش کلیه منصرف می کنند.
خانه ی سرد و بی اسباب، نفس های مادر را گرم نمی کند. سیلاب هم به روستای «پریان الله مراد» از توابع شهرستان کوهدشت هجوم می آورد. سیلاب حتا به خانه ی سرد رحم نمی کند:«کانال پشت خانه مان در روستا از سیلاب پر شد. سیلاب به خانه مان سرازیر شد. با دست خالی و بیل خانه را از سیلاب خالی کردیم.»
دهان کودک یکساله خشک خشک می شود. ده روز بدون شیر با مرگ بازی می کند. مادر کودکش را با آب داغ و قند سیر می کند:«اسهال و استفراغ امان کودکم را بریده بود. خودش با درد می گفت:«من نی نی مریضم.»
تمام بدن مائده از درد سیاه می شود. کودک را با قرض به بیمارستان می برند. هزینه ی بستری بالاست.کودک را بستری نمی کنند. مادر حتا توانی برای گریه ندارد. خانه ی سرد، جای هیچ پناهی نیست. بیماری و گریه به آسمان بلند می شود:«کودکم هر روز بی جان تر می شد. دستم جز خدا به هیچ جایی بند نبود.»
پدر و مادر به کوهدشت می آیند. به مؤسسه خیریه ای مراجعه می کنند. مؤسسه، نداریشان را به نوبت های بعدی موکول می کند. هیچ کمکی به حالشان نمی شود. ساسان شهبازی، عضو خیرین سلامت کوهدشت کودک را به مطب می برد. مائده مداوا می شود. حالا یک قوطی شیرخشک، تنها غذای مائده است. مادر می ترسد:«می ترسم شیرخشک ها زود تمام شود؛ مائده باز گرسنه بماند. با شیرخشک ها مدارا می کنم.»
مائده پستانک خالی شیر را محکم می مکد. پستانک خالی با کودکی اش بازی می کند. نگاه مادر هنوز روی صورت فرزند است. رگه های کم خوابی از صورتش پیداست:«زندگی من مائده است. خودم اهمیتی ندارم.»
قرض ها و بیماری خانه ی سرد را شکسته تر کرده است. هیچ درآمدی نیست و حالا مائده اگر بیمار بماند؛ فروختن کلیه ی پدر و مادر برای مائده کم ترین کار است. مائده برای پدر و مادر و برای دنیایی که ندارند؛ یک دنیاست.
گزارش: فاطمه نیازی/ آسوبان
پس کمیته امداد فقط برای رای جمع کردن است چرا اینگونه بدبخت ها رو پوشش نمیده تمام مردم این شهر مشکل دارند اما نه یک طفل معصوم اینگونه از گرسنگی زجر بکشد واقعا دولت بایدفکری به حال این کودکان بی کس کند واقعا جگرم دارد میسوزد که یک کودک اینگونه گرسنه است
[پاسخ]
برای این بدبختی و فلاکت هیچ چیزی نمیشه گفت … به خدا قسم در روز آخرت تمام مسئولین به خاطر این موارد باید جواب گو باشند. این فقط یک نمونه است. مردم الان به زور شکم خودشان را سیر میکنند
[پاسخ]
لطفا مشخصات یا شماره تلفن این خانواده را جهت کمک در سایت ذکر کنید
[پاسخ]
این مشتی نمونه خرواراست خیلی خانواده ها هستندکه وضعشان ازاین هم بدتراست فقط خبرنگاری نیست که اوضاعشان راتشریح کندخداوندبه مارحم کند روی گنج خوابیده ایم ولی شکممان گرسنه است جل الخالق از این همه فقروفلاکت وبیکاری که مردمان پرشرم وحیای لرستان رازنده زنده سوزانده است کجایند مسئولین؟؟؟!!!!
[پاسخ]
زحمت بکشید یه شماره حسابی رو جهت واریز کمک معرفی نمایید.
[پاسخ]
خداوند روح آدرینا و خانواده اش را قرین رحمت فرماید…
آدرینا پیش خداست..
امااکثر مردم ایران واقعاً مرده پرست هستیم. . این دختر کوچلو که این مشکل برا خودشو خانوادش پیش اومد همه شدن شاعر و ترانه سرا و غزل سرا. کسی منکر نیست و کیه که ناراحت این مصیبت بزرگ نباشه. اما خدایی بیایید و به فکر آدریناهایی باشید که به شام شب محتاجند. به فکر آدریناهایی باشید که به خاطر مشکلات پدر نتونستن برن مدرسه. به فکر این آدرینای کوچلو باشید که محتاج یک قوطی شیر خشکه و هزاران آدرینای دیگرف تا روح آدرینا از ههمون راضی بشه.. این خبر رو چند روز پیش خانم نیازی تو سایت آسوبان منتشر کرد که واقعا دردناک بود…
[پاسخ]
سلام.انصافا بعضی وقت ها آدم یه چیزایی می بینه یا می بینه وآرزو می کنه که ای کلش حقیقت نداشته باشه.نماینده محترم شهرستان و کاندیداهای محترم ،فرماندار عزیز وتمامی مسئولین که کاری از دستتون میاد یادتون باشه گوشه گوشه ی این شهرستان پر شده از اینطور خانواده ها که به شدت نیازمند کمک هستن.کاش به جای فاتحه خونی و شعار دادن یه نگاهی به دورو ورتون بندازید .متاسفانه درشهرستان ما شعر جای عمل را گرفته .آقای ملکشاهی این ملت مستضعف روزی در اقیانوس حضرتعالی گردهم آمدند
[پاسخ]
مسولین این شهر به فکر مردم نیستن وادارات و نهادهای دولتی کوهدشت به فکر جناح بازی و رای جمع کردن واسه فلان نماینده اند و هر کسی که همفکر و همراه آنها نباشه به شدیدترین وجه ممکن طرد خواهد شد و شاید به او برچسب سیاسی هم میزنن که نابود و نابودترش کنن.این مسولین بدانن که یک روز در پیشگاه خدا باید جوابگو باشند و اون روز دیر نیست.
[پاسخ]
کمیته امداد پول ندارد و رییسش سرش شلوغ است !!!!!!!!!و شبکه بهداشت هم سخت مشغول اجرای وظایفش هست و یک نهاد وظیفه شناس است!!!!!!!!!!! و مسولین این شهر در صف اول نماز جمعه سخت مشغول دعا!!!!!!!!!!!!(مطمین باشید در همین دنیا پس خواهید داد)
لطفا یک شماره حساب از این خانواده معرفی کنید
[پاسخ]
هی اقا چه می توان گفت و چه باید کرد
[پاسخ]
شماره کارت بانکی برای کمک خیران
بنا به درخواست های مردمی شماره کارت بانکی ۹۲۴۹-۵۵۶۰-۷۰۱۰-۶۰۳۷ بانک کشاورزی به نام ساسان شهبازی، عضو خیرین سلامت شهرستان کوهدشت برای این امر خداپسندانه اعلام شده است.
لطفاً جهت اطلاع از نحوه ی کمک رسانی هموطنان به این خانواده، پس از واریز کمک ها به شماره: ۰۹۱۰۶۶۰۱۵۱۹ مهدی دوست محمدی اطلاع داده شود.
[پاسخ]
افرین دوست محمدی رحمت بر شما.
[پاسخ]
با د رود خد مت مهند س عز یز جنا ب مستطا ب اقا ی سا سا ن شهبا ز ی خو استم به عنو ان یک شهر و ند از کمک های ا نسا ن دو ستا نه شما تقد یر و تشکر کنم و بگو یم که این کار نیک ر یشه در ا صا لت خا نو ا دگی شما د ارد چر ا که هم مر حو م احمد و هم مر حوم شیخ حسین همیشه د ر صف او ل سخا و تمند ان لر ستا ن قر ار د اشتند با ارزوی مو فقیعت بر ای شما و خا نو اد ه محتر متو ن و خا ند ا ن بز ر گ شهبا ز ی
[پاسخ]
خیلی حال خوشی داشتم چون یک روزه تعطیل کنار خانواده ولی وقتی این خبر را خواندم فقط وتونستم گریه کنم چون نتونستم بلند بلند گریه کنم بلافاصله سردرد گرفتم .تنها دلخوشیمون اینه که به خدا پناه ببریم ولی شکم گرسنه این دختر نمی تواند منتظر معجزه بماند .لطفا میشه ادرس دقیق ابن خانواده را بگید ونوع شیرخشکی که بچه میخورد بفرمایید
[پاسخ]