بازار گرم دروغ

ولی اله آزادبخت/ کشکان: این روزها آنقدر بازار دروغ و دغل گرم است که پای راستی می لنگد، آنقدر بازار شایعه و پراکنش آن داغ است که به راحتی می شود کوس رسوایی آدم را در هفت آسمان دنیا به صدا در آورد. می شود در طرفه العینی زیر آب کسی را زد و پیراهن […]

ولی-ازادبخت-۲۴۴x300

ولی اله آزادبخت/ کشکان:

این روزها آنقدر بازار دروغ و دغل گرم است که پای راستی می لنگد، آنقدر بازار شایعه و پراکنش آن داغ است که به راحتی می شود کوس رسوایی آدم را در هفت آسمان دنیا به صدا در آورد. می شود در طرفه العینی زیر آب کسی را زد و پیراهن عثمانیش رابرکشید یا آوازه‌ی بی آوازش را در آفاق و انفاس سر داد و شهره‌ی شهرتش کرد. می‌شود گز نکرده پاره کرد و گوش خلایق را به طرف خود پیچاند‌. می‌شود با انتشار یک شایعه ی ساده کسی را از عرش به فرش آورد و آخرین میخ را بر تابوت آبرویش زد. این کارها مایه و دستمایه هم نمی‌خواهد فقط کافی است سررشته خوبی در حشر و نشر یاوه داشت و چوب حراج بر سر واژه‌ها زد. کافی است فقط بوی کسی را شامه نواز کرد و بر سر زبان‌ها انداخت . دیگر، یا شهیر بی نام و نشان می‌گردد یا جل پلاس مندرسش بر زمین می‌افتد. جماعت هم که به شنیدن بهتر عادت دارند تا به دیدن . به نظر که دیدن از جنس عقل و شنیدن از جنس جهل باشد و زندگی این خیل آدم‌های آفت‌زا، عادت مألوف شده است، آسمان زندگی‌شان افق تا افق پوشیده از غبارهای ریز جهل و جعل است. اینان در رواق اندیشه‌های بد اندیش خود و برای یافتن نامی و نانی هر آن‌چه بین دو فک دارند کف کرده و فوت می‌دهند. خماران به افیون دروغ و تهمت با تجافی و دل کندگی از هر آنچه راستی است، مدام به خواستِ خواسته‌های خود تن داده و به هر دری برای دوای دردی می ‌کوبند.اینان در دعوِ خود ِابا و امتناعی ندارند ساز اَرغنونشان را بر پشت بندگان خدا می‌نوازند و حُسن مَطلع خود را از چرخاندن دیگران بر روی زبان ،می‌گیرند که صد حیف ،میدان جولان و امکان ِاتساع و انتشار خود را هم در جامعه می‌یابند و می‌تازند. شب و روز از قوت و قوّت بازوی زبان خود، می‌زنند بلکه گپی را و طرحی را نخ‌نمای گذران زندگی ‌کنند. متاسفانه امروزه دروغ آنقدر ورزیده شده که زورش علاوه بر سیاست و اقصاد، به فرهنگ و اخلاق جامعه هم رسیده است. آنقدر در چاله میدان‌ها حریف می‌طلبد که کمتر کسی را یارای زورآزمایی با اوست .شاغلانِ این شغلِ پلید ،حرف‌هایی هم برای تهیه ی انواع آن فرموله می‌کنند که دربیلان ‌کاریشان کارگر افتد .اینان با تجری و گستاخی و دریدگی و دریوزگی ،بر زبان‌ها می‌رانند بلکه کسی را یا له و لورده کنند یا بر عرش کبریا نشانند. که “این گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوته‌شان است”….یا می شود.

در صفحه ای از سناریوی این روزگار نامراد ،آزمونی بر محک تجربه آید و عدویی سبب خیری گردد به نوعی که آنقدر پوست ادعای طبلِ غازی و بلند آواز و میان تهیِ بعضی از مسئولیت های شهری ،که (برروی پارچه ها انتصاب بجا، ولی روی صندلی ها بی جا می شوند( نازک باشد، که با تلنگر سیلی بدرد و آب از دریدگی تدبیرشان، سیلی جانانه‌ای به گوش بینوای شهر بنوازد و مدهوش و بی‌هوشش کند و نوبختی هم از آن بالا به زیر آید و بر شوربختی ساکنانش ،مویه‌ی ضعف زیر ساخت‌های شهری سر دهد و جناب رئیس بحران کشور، چنین بنمایاند که اگر فقط چند ساعت قبل از وقوع سیل ،دستی به بیل و کلنگی می‌ خورد ،آن آدرینای نازنین دُردانه ی صدفی ،آن گونه در آغوش بی‌دوش پدر و در سینه ی نالان و چاک چاک مادر ،در گل و لای سیلاب ،سیر نمی‌کردند… خلاصه چه می‌شودهایی که نمی‌شود …..اما و به راستی ،چرا بسیاری از برخی آدم نماها ،بر این مَضراب می‌زنند؟ چرا جز راست می‌گویند و هیچ راست نمی‌گویند؟چرا بسیاری ازاین گونه‌ها آرزوی خود را از آبروی دیگران برمی‌گیرند؟ باید مکتب و مذهب این بی‌بوته‌ها را تعطیل و معرکه‌شان را مهلکه کرد. باید دکان دغل و دروغ را تخته و دغل‌باز و دروغ‌گو را تخطئه کرد. باید وجدان بیمار جامعه را از لوث این لوس‌ها ‌ به اورژانس راستی و راست اندیشی اندیشه‌های پاک انسانی برد و آن را درمان کرد. به قول بزرگی “ما آمده‌ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی زندگی کنیم” آنان که می‌پندارند باید به هر قیمتی زندگی و ریاست کنند از جنس خارند و بسیار خوارند…