مدیریت پوپولیستی؛ بلای جان این روزهای کوهدشت!
سرویس سیاسی- باز هم بلیّه ای از پی بلایای دیگر! باز هم نوای جان گداز شیون و مویه! باز هم طنین فریادهای سوزناک مادر دل شکسته ای که دردمندانه جگر گوشه هایش را صدا می زند. جگر گوشه هایی که اینک دیگر بی نصیب از گوش هایی برای نیوشیدن اندرزهای نغز مادر، پیکرهاشان بر دوش […]
سرویس سیاسی- باز هم بلیّه ای از پی بلایای دیگر! باز هم نوای جان گداز شیون و مویه! باز هم طنین فریادهای سوزناک مادر دل شکسته ای که دردمندانه جگر گوشه هایش را صدا می زند. جگر گوشه هایی که اینک دیگر بی نصیب از گوش هایی برای نیوشیدن اندرزهای نغز مادر، پیکرهاشان بر دوش مشایعت کنندگانی محزون به سوی سرای ابدی روانه می گردد. سرایی که حال دیگر “از باد و باران نیابد گزند”!
مدت هاست که شنیدن خبرهای ناگوار عادت روز و شب مان شده. گویی حوادث تلخ و شوم جزیی از زندگی روزمره مان گشته و انگار تکرار مکرر این بلایای طبیعی و غیرطبیعی اسبابی شده تا آرام آرام دیگر کک مان هم نگزد. دیگر این که “یک نفر در آب دارد می سپارد جان” توجه مان را آن قدر که باید و شاید به خود جلب نمی کند. شاید از بس دیده و شنیده ایم، دیگر حسی در تار و پود جان ها مان برای هم دردی نمانده و شاید هم اصلن اتفاقی روی نداده و بی خودی داریم بزرگش می کنیم. شاید!
اپیزود اول: تابستان
تابستان بود. تابستانی داغ و سوزان. اینک سال هاست از پی خشک سالی های پی در پی و بی پایان در دشت تفتیده و تکیده ی کوهدشت، تابستان ها دیگر صفای گذشته ها را ندارد. دیگر به سان سال های نه چندان نزدیک، کشاورز محصول چشم گیر و باب دندانی نمی دروَد تا با آن چرخه ی آبادانی شهر بچرخد و دیگر اقشار جامعه هم از قِبَل حاصل خیزی انبار غله ی منطقه روزگار را با دستی پر و حالی خوش سپری کنند. آری! حال دیگر چندان یادمان نمی آید روزی روزگاری را که نه تنها قوت غالب مردمان شهر که بسیاری از اقصا نقاط کشور را کوهدشتِ ما فراهم می آورد. کوهدشتِ گشاده دست اما همیشه کم توقع و مظلوم ما!
تابستان امسال اما از جنسی دیگر بود. از جنس دود و آتش! جنگل های بکر دیارمان البته تا پیش از این هم چندان روی آرامش به خود ندیده و همه ساله طعمه ی شراره های طمع سودجویانی می شدند که کسی را یارای مقاومت در برابرشان نبود. سودجویانی که می بریدند و می خشکاندند تا مگر گوشه ای از آتش حرص و آز بی پایان شان را فرو نشانده و به این ترتیب بر عرض و طول زمین ها شان بیافزایند. همان قاتلان بی رحمی که با یک اشاره ی برخی مدیران به سهولت از چنگال قانون رهایی یافته و باز هم روز از نو، روزی از نو! امسال اما گویی همان روزگاری که اینک علاوه بر خشک دستی، غدّار هم گشته بود می رفت تا عملاً حالی مان کند که بد سگال تر از این هم می تواند شد. شعله های آتش بود که از هر طرف زبانه می کشید و صدها هکتار از عرصه های سبز و البته بسیاری از گونه های نادر جانوری را خاکستر می کرد. آری! آتش بدون این که مهار شود، سوزاند و سوزاند تا چیزی نماند که بسوزاند. آتش مهار نشد بلکه در نبود امکانات و در سایه ی بی تدبیری تمام شد. همان روزها بود که در “سیمره” نوشتم: “خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جان سوز” و چه ساده انگارانه سامان یافتن خانه ام را پس از آن حریق سهمگین به انتظار نشسته بودم. خانه ای که گویی قرار نبود زین پس دمی بیاساید!
اپیزود دوم: پاییز
پاییز است. همان پاییز هزار رنگِ برگ ریز! همان پاییزی که دیار دردمند مان این بار و پس از آتش سوزی های خانمان سوز بیش از هر زمان دیگری چشم انتظار قطره قطره ی باران های بلورین اش بود. کوهدشت مان می رفت تا آرام آرام تن خسته و مجروح اش را به نغمه ی خوش الحانِ باران پاییزی سپرده و زندگی را دوباره و از پس آن “لهیب آتش پردود” بیاغازد. آری! باران بارید! سخاوتمندانه هم بارید! اما این بار گویی باران را حکایتی دیگر بود. انگار این بار دیگر باران نیامده بود تا مردم این دیار محروم را به آینده ای روشن تر امیدوار سازد. باران خواسته بودیم اما همان باران، سیلی خانمان برانداز شد که داغ ها بر دل نهاد و روی سه عزیز را تا ابد از ما نهان کرد. شاید هم شهر در هم شکسته مان ظرفیت این همه گشاده دستیِ یک باره ی آسمان را نداشت و بارانی که می توانست به آسانی مهار شده و کوهدشت را بار دیگر زنده گرداند، در سایه ی محرومیت و مظلومیت تاریخی این دیار و صد البته در غیاب تدبیر مسوولینی مدبّر بلای جان شد. همان مسوولینی که اغلب قبل و بعد از بحران را در خواب غفلت سپری کرده و شوربختانه در کوران حوادث با اتخاذ تصمیم هایی سخت احساسی و عوام پسند، ادعای مدیریت بحران می کنند!
گمشده ای به نام مدیریت بحران!
و این گونه بود که حیرت معاون رییس جمهور در بازدید از مناطق سیل زده ی کوهدشت که بهت زده تاکید می کرد: “این چه زیرساختی است که با یک سیل و بارندگی این گونه مردم به زحمت می افتند؟”، آن چنان که باید و شاید تکان مان نداد. حتا این که از بیش از یک هفته قبل از وقوع سیل، زنگ بحران در شهرستان به صدا در آمده و به دستگاه های اجرایی هشدارهای لازم پیرامون ضرورت آمادگی در برابر سیل داده شده بود و البته در نهایت نیز توفیق چندانی در کاهش خسارات ناشی از سیل حاصل نشد نیز کسی را چندان متعجب نساخت. آخر حساب کار دیگر دست مان آمده بود یا بهتر بگوییم اینک مدت هاست حساب کار را برخی مدیران استانی و شهری حسابی دست مان داده اند. حال به نیکی دریافته ایم آن چه در میان دعواهای سیاسی مدیران شهرستان جایی ندارد، همانا ضرورت توجه به زیرساخت ها است. اینک دیگر نیک می دانیم که بیشینه ی مدیران مان به جای برخورد اصولی و هدف مند با بلایای طبیعی و غیرطبیعی، ترجیح می دهند نقش مدیریتی و حساس خویش را در ساعاتی سخت تعیین کننده وانهاده و لباس مشاغل خدماتی بر تن به تماشای ویرانی شهر بیایند. آری! ما باید این واقعیت را که جنجال های بی نتیجه و بی پایان بر سر انتخاب شهردار در اولویت فوری تری نسبت به ارائه ی خدمات مناسب شهری قرار دارد، بپذیریم. ما باید خوب بدانیم که کسر قابل توجهی از بودجه ی شهرداری کوهدشت به جای آبادانی شهر و البته تامین امکانات برای مقابله با بلیّه ای ویران گر هم چون سیل باید صرف فراهم آوردن حقوق و مزایای پرسنل مازادی گردد که بازدهی شان چیزی نزدیک به صفر است.
مخلص کلام
از پس هر تابستان و پاییز، لاجرم زمستان و بهاری دیگر در پیش است. حال سوال اساسی این جاست که آیا باید اپیزودهای تراژیک بالا را به فصول و سال های آتی نیز تعمیم داد؟ آیا با توجه به نوسانات شدید دمایی و آب و هوایی باید عاجزانه به انتظار مدفون شدن زیر خروار ها برف زمستان نشست؟ آیا از هم اکنون برای تابستان و تابستان های دیگر تدبیری اندیشیده شده یا باز هم برای سال های آتی باید شاهد آتش سوزی های گسترده بدون کم ترین چاره اندیشی مسوولان استانی و شهری بود؟ آیا مدیران کوهدشتی از حالا خود را برای سیل احتمالی آینده آماده ساخته اند و یا باز هم باید دست خالی تنها و تنها نظاره گر ویرانی شهر بود؟ به دیگر سخن، آیا با چشم پوشی از امور خطیری هم چون لزوم برنامه ریزی های مدوّن برای آمادگی هر چه بیش تر در برابر حوادث غیرمترقبه، درِ مدیریت بحران در کوهدشت در آینده نیز بر همان پاشنه ی سابق خواهد چرخید؟ پاسخ پرسش های فوق هر چه باشد نباید از سر تقصیرات مدیرانی که امسال با بی مسوولیتی تام و تمام آب و آتش در کام مان ریختند، به سادگی گذشت.
(این مطلب پیشتر در کاسیت ۴۱ منتشر شده است.)
رضا بهرامی (دانشجوی دکتری مهندسی عمران)
با سلام و خداقوت
پیشنهاد بنده به مسئولین ایجاد یک وب سایت برای:
«««««««ثبت و استفاده از پیشنهادات عموم مردم و متخصصینی مثل شماست»»»»»»»»»
خیلی مواقع مسئولین فرصت فکر و طرح ایده و …. را ندارند
داشته باشند هم فکر همگانی بهتر عمل می کند.
[پاسخ]
شمادیگه چرامهذس خان مگرمهندس عمران نخوندی خودت برنامه بده .متاسفانه مدشده تاکس ایرادی میگیردیاکامدیدمشودسری مسوولیتی بهش میدن
[پاسخ]
چه زیبا اشاره نمودی: ” مدیران ما به جای برخود اصولی و هدفمند با بلایای طبیعی و غیر طبیعی، ترجیح می دهند…لباس مشاغل خدماتی بر تن به تماشای ویرانی شهر بیایند”.
[پاسخ]
درور بر شما آقاى بهرامى،البته تا بوده مدىرىت شهرستان کوهدشت چنین بوده و ما که تا بودىم و اکنون هر از چندگاهى مى بىنىم نشانه از مدىرىت شهرى ، آنهم شهرصد صد وبىست هزار نفرى در کوهدشت دىده نمى شود.کوهدشت مى توانست بواسطه وجود جمعىت و آب وانرژى ىکى از شهر هاى نام آور غرب اىران باشد اما اىنکه چرا اىنگونه مدىرىت مى شود که آب و انرژى که تکلىفشان روشن است و جمعىت تحصىلکرده همگى آواره گردىده اند معماگونه و راز آلود به نظر مى رسد.
[پاسخ]
…فریاد از عوام گرایی. مدیران عزیز نگاهی به مدیریت سیل توسط نورآبادی ها بندازید. چرا ما باید این همه تاوان بدیم؟ سه کشته و بیش از ۲۰۰ میلیارد تومان خسارت. چه کسی باید پاسخگو باشه؟
[پاسخ]
لبنانی ها یک ضرب المثل دارند که :(( لبنان بدون دولت بهتر اداره می شود )) ! حکایت شهر ما نیز بهتر از مصداق این ضرب المثل نیست !
[پاسخ]
قلمت همیشه پویا باد درود بر شما جوان فرهیخته و جسور
[پاسخ]
به همه شما قول میدهم این آقایی که از پوپولیستی بودن مدیریت مینالد اگر خود در قدرت باشد چنان مدیریتی را اعمال خواهد کرد که تا ابد در باره مدیریت لب باز نکند.بیرون از گود ایستادن و لنگش کن حکایت امروز یک عده جوان خام شده که فقط نق زدن و جار و جنجال کردن بلدند.اعمال مدیریت مدرن قبل از هر چیز مردمانی با افکار مدرن میخواهد سپس زیر ساخت های فکری، فرهنگی ،اقتصادی و …. میخواهد.اگر کسی خود در مسئولیت اجرایی باشد این مفاهیم را درک میکند وگرنه جوان خامی که بازی با کلمات را آموخته است چه میداند این ساختار چگونه ترمز حرکت جامعه شده است.آقای بهرامی چند مقاله کینه توزانه جنابعالی نشان از عدم درک درست و رفتار اتفاقا عوام فریبانه شما میباشد .لطفا تا کفش کسی را نپوشیده ای در باره راه رفتنش قضاوت نکن این حداقل انسانیت است
[پاسخ]
فرهنگى عزىز ببحشىد قصد توهىن ندارم ولى دىدگاه شما حاکى از آنست که حضرتعالى از غرب تا شاهزاده محمد و از شرق تا چگنى را سفر نکرده اىد.ىک پرگار دستت بگىر و شعاع دوىست کىلومتر به مرکزىت کوهدشت داىره بزن و بعد هم برو شهر ها رو ببىن که همه مانند کوهدشت داراى بافت عشاىرىن،و بعد بگو کوهدشتىم تا بازتاب مدىرىت موکلان خود را ببىنى.
[پاسخ]