برای آدرینا…
آدرینا – که من «رینا» صدایش می کنم – اسطوره ی این شعر است. فرزند خانواده ای که دسته جمعی غرق در خانه شدند. «به روزی بارانی، بارانی نگفته بودیم ببار… اما می بارید… می بارید …» «نو آیلان خانگی» با گریه دارم می نویسم باز باران گرفته کوهدشتم را باران به این بارانی و […]
آدرینا – که من «رینا» صدایش می کنم – اسطوره ی این شعر است. فرزند خانواده ای که دسته جمعی غرق در خانه شدند. «به روزی بارانی، بارانی
نگفته بودیم ببار… اما می بارید… می بارید …»
«نو آیلان خانگی»
با گریه دارم می نویسم باز
باران گرفته کوهدشتم را
باران به این بارانی و خوبی
پر درد کرده سرگذشتم را
«رینا» هوای خانه ام ابری ست
فصل خیال انگیز خوبی نیست
این را خودم هم خوب می دانم
امسال هم پاییز خوبی نیست
باران نیا گنجشک خوابیده
باران نیا اوضاع داغون است
باران خطر در باغ بی برگی ست
باران انارستان دلش خون است
ای خوش به حال شهر غواصان
همراه خود سیلاب کُش دارند
ای خوش به حال بچه ماهی ها
در سینه ی خود آبشش دارند
با هر قُلُپ صد بار می میرد
هی میخورد افسوس را با آب
با دست های ناز بی جانش
هی میزند سیلی به این سیلاب
این شهر من! این رنج بی پایان!
هر روز زخم تازه ای دارد
دیگر به اینجامان رسید این سیل
بی صاحبی اندازه ای دارد
برنامه ای مبذول فرمایید
یک ذره مردان خدا باشید
نسل بزرگان را در آوردید
قدری به فکر بچه ها باشید
دنیا! ببین این سمت دنیا را
تا بشنوی فریاد «رینا» را
با هر قُلُپ صد بار می گوید:
«از روی من بردار دریا را»
عمریست سرخط خبرهاییم
آمارمان آه و فغان دارد
با یک حساب ساده می بینی
هر کوچه ای صد «آیلان» دارد
مرگ کبوتر را تصور کن
وقتی که باران سخت می بارد
حالات «رینا» را تجسم کن
وقتی نفس را دوست می دارد
پیش خدایی در امان هستی
لعنت به هر چه منصب و پول است
دردت به جان سوگوار من
دردت به جان هر که مسئول است
باران عزیزم! این چه کاری بود؟
این خانه را دریای غم کردی
در روز روشن با شبیخونت
یک خانوار از شهر کم کردی
باران کمی دیر آمدی عشقم
آتش بلوط پیر را آزرد
باران بسی تند آمدی جانم
سیل آمد و «رینا»ی ما را برد
شاعر: مرتضا خدایگان
توضیحات: نام شعر که با عنوان «آیلان خانگی» توسط شاعر ارجمند انتخاب شده است برگرفته از نام پسر بچه سوری است که در سال ۲۰۱۵ در دریای مدیترانه غرق شد. وی یکی از آوارههای جنگ داخلی سوریه بود که جسدش را آبهای دریا به ساحل آوردند؛ و عکس گرفته شده از جسد وی موجی از واکنشها را در دنیا برانگیخت…
مرتضا عزیز دلم فره حالمون خراوه…
کاش زمین دهانش را باز می کرد و همه در آن فرو می رفتیم…
شعر بسیار زیبا و اثرگذاری بود…
سپاسگزار سید مجتبای عزیز دبیر سرویس ادبی هستم به خاطر درجش…
مر زمین إ یک بچویچه آگره دنیا بچو
تا گری در حنجره إ یک بوا بوشم هاواااااااار…
[پاسخ]
درود بر تو مهدی عزیز …
و درود بر کشکان شفاف و وارسته…
خدا به شما و خانواده ی کشکان سلامتی بدهد برای برداشتن گام های مثبت …
آمین …
[پاسخ]
با چشمانی اشک بار شعرت را خوندم واقعا دلم خیلی گرفتست برای ادرینا
[پاسخ]
زنده باشی آقا محسن عزیز…
برقرار باشی دوست عزیز…
[پاسخ]
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
[پاسخ]
دردت به جان هر «چه» مسئول است …
[پاسخ]
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
دردت به جان هر که مسئول است
[پاسخ]
آمین …
[پاسخ]
غمگینم طاقت شعر گفتن ندارم اما شنیده ام که گفته اند آب را گل نکنید چون در مقابل آب گل آلود آبشش ماهی ها جواب نمیده چه برسد به بچه ماهی ها، واقعا دردی نداشت آدرینا کوچولوی قصه ما جزء درد بی کسی دردش بجان مسئولین بی مسئولیت.
[پاسخ]
درود بر شما خانی عزیز از تهران …
زنده باشید …
[پاسخ]
غم از دست دادن رینای شهرمان را چه اندوهگین سرودی. با دلی غمگین ازت ممنونم
[پاسخ]
سجاد عزیز…
غم در جانمان ریشه کرده و جور دیگری نمی شود سرود …
زنده باشی …
[پاسخ]
باران آمد ،سیل آورد….آنها با باران رفتند
ای کاش مرگ در آن حوالی پرسه نمیزد….
[پاسخ]
درود بر شما جناب علیزاده
[پاسخ]
اطلاعیه:
دوستان عزیز سرویس ادبی کشکان در پی وقوع سیل اخیر و وارد آمدن خسارات فراوان به مردم شریف شهرستان و نیز مهمتر از همه مرگ فرزند دلبند شهرمان «آدرینا» ی عزیز برای همیشه نام «ستون ادبی» خود را به «آدرینا» تغییر داد. به زودی یادداشتی در این رابطه منتشر خواهد شد. به خاطر آدرینای مظلوم و شش های پر از آبش…
[پاسخ]
درود بر سید بزرگوارم …
کار بسیار ارزشمند و پسندیده ای ست…
آفرین به تو و کشکان …
[پاسخ]
درود بران هنرمند و خبرنگاری که شهامت دارد و میتواند حقیقت وعمق فاجعه را برروی کاغذ بیاوردانشاله در صف کاروان همرهان با سپاه مولایم اباعبداله(ع ) باشد
[پاسخ]
هوای این روزای شهر من پر از درد است،رو سینه خانواده ای آب گل آلود سرد است،کاش آب راه زیر زمین را نمی یافت،کوچولوی معصوم ما به مدرسه راه می یافت،امروز مدرسه بغل خونه من تعطیل است،بچه همکلاسی آدرینا ناراحت و غمگین است.روحشان شاد.
[پاسخ]
فوقالعاده زیباوغم انگیزبود،بسیااارعالی سرودید
[پاسخ]
درود بر شما …
سپاس از محبت و مهرتون…
زنده باشید و تندرست
[پاسخ]
واقعا دردت به جان هر که مسوول است
[پاسخ]
درود بر شما مدرس عزیز …
زنده باشید …
[پاسخ]
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسیهای شبانه
میخورد بر مرد تنها
میچکد بر فرش خانه
باز میآید صدای چک چک غم
باز ماتم
کارو
[پاسخ]
درود بر شما …
[پاسخ]
کوهدشت……..نام شهرمان را میگویم…مگر به واسطه ی اتش سوزی و سیل و…..نامی در اخبار سراسری و رسانه ها داشته باشد………وایی….دوباره چه مصیبتی است……..شبکه خبر نام شهر مرا زیر نویس کرده……..خدا به خیر کند………نکند……اره درست حدس زدم………..مصیبت است……….سه نفر از هم شهری هایم را اب برده است………اما باز اب از اب تکان نمیخورد و بقیه را خواب برده است. مهدی مرادی
[پاسخ]
آدرینا را آب برد و مسئولین را خواب برد
[پاسخ]
بله خانم پور حاتمی …
خوابی عمیق و آزار دهنده …
[پاسخ]
کار برای خدا دلسردی ندارد ادرینا ها زیاد هستند که حقشان زندگی کردن بوده اری اینجا کوهدشت است فقط و فقط هدایت نکردن اب به سد باعث مرگ ادریناوپدرمادرش شد تاریخ این رافراموش نمیکند دست همه انهای که برای شهرمان خوب بودن میبوسم
درود بر شما کوهدشتی عزیز…
[پاسخ]
دلم یک جای بیقوله میخواهد تا اشکها و فریادهایم را
در آخرین لحظات جان دادن آدرینا،دفن کنم….
دلم یک جای دنج میخواهد تا اشکها و فریادم را در مرگ بابایش جا بگذارم
امروز دلم را نفرین کردم
دلم یک خاک میخواهد تا آن را در رثای این خانواده به خاک بسپارم
………
اشکی که آن لحظات سخت جان کندن را پشت چشمهایتان پنهان کردید روزی گریبان آنهایی را خواهد گرفت
که صدایتان را شنیدند و بی تفاوت از کنار شما گذشتند،میگویند دلشکسته ها خدایی دارند ، این شبها که مهمان اویید دلتان را بارانش بسپارید… ضمن تشکر از آقای خدایگان و شعر بسیار زیبا و تاثیرگذارش . واقعاًخوش بحالت که احساسات رو اینگونه و به این زیبای ابراز می فرمایید.. خدای باران نگهدارت…
پیش خدایی در امان هستی
لعنت به هر چه منصب و پول است
دردت به جان سوگوار من
دردت به جان هر که مسئول است
[پاسخ]
درود بر سید مجتبای عزیزم…
زیبا و با احساس نوشتی …
خدای باد و باران یار تو باد و یاور مردم مظلوم و داغدیده ی شهرم…
[پاسخ]
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر وصدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود “قرار ” بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته
دو خوشه لبخند…
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز وشب من پر از زمستان است
برایم بهار بفرست….
[پاسخ]
دلم گرفته …
درود بر شما بانو خاطره ی گرامی …
[پاسخ]
آدرینا
آدرینا
آدرینا
آدرینا
آدرینا
سوزن باران روی نفس های تو گیر کرده است….
کار بسیار زیبایی بود. دردش به جان هرکه مسئول است…
[پاسخ]
درود بر شما سیده بانو وفایی گرامی … شاعر خوب همشهری …
سپاس از مهرتون …
امیدوارم دست سرنوشت و خواست خدای رینا برای ما هم جوری رقم بخوره که زین پس از درد و زخم ننویسیم و کمی شادی و آرامش هم سهم مردم ما باشه …
آمین …
[پاسخ]
دردت بجان هرکه مسؤل است……
[پاسخ]
آمین …
درود بر شما …
[پاسخ]
باسلام…دست مریزاد جناب خدایگان ،نمی نویسم زیبا سروده ای چرا که مرگ رینا را بدنبال دارد پس دردناک سروده ایی برای مرگ بچه ماهی واقعا با خوندش گریه گرفتم
[پاسخ]
درود بر شما جناب گراوند عزیز …
زنده باشی دوست عزیز …
درست می فرمایی عزیز … تمام زیبایی های دنیا انگار تحت الشعاع زیبایی دردناک چشم های بسته رینا قرار گرفته …
[پاسخ]
احسنت . دردت خودت هم به جان هر چه ادم بی مسئولیته جناب خدایگان
[پاسخ]
درود بر تو علی نازنین…
از مهرت ممنونم و برات آرزوی تندرستی و سرزندگی دارم …
[پاسخ]
آدرینا نام دختری است که آرزو هایش را به آب سپرده و آب او را با آرزو هایش غرق میکند .
ته سیلی که از اشک ابرهاست قطره هایی وسیع که هر لحظه آرزو های آدرینا را از او دور میکند .
رویا های کوچکی که از آنها برای مادرش میگفت , کنج قلبش میتپد .
تپشی ریز که هر لحظه ممکن است این برگ زیبا را به دست باد دهد .
غنچه ای که با سیلی خانمان سوز از ریشه کنده میشود .
فریادی که از ته قلب آدرینا می آمد را همه شنیدیم . لحظه ای دنیا را سکوت فرا گرفت . اما انگار نه انگار که کودکی از عمق قلبش فریاد میزند . فریاد تضرع آمیزش از دنیا که میگفت : من در کجای این دنیا هستم و آرزوهایم به کجا میرود .
آدرینا جان تحمل این مصیبت برایم خیلی سخت بود . یادت هیچگاه از خاطرم نخواهد رفت . روحت شاد دوست عزیزم .
[پاسخ]
مهساپورحاتمی عزیز!
آفرین به تو …
آفرین به قلب بزرگ و روح سرشار از انسانیتت…
زنده باشی
[پاسخ]
بسیار متاثر شدیم.واقعا زیبا و پر درد سرودی مرتضی جان.
[پاسخ]
درود بر شجاع عزیزم…
درود بر تو دوست من … زنده باشی …
[پاسخ]
دردت به جان هرکه مسوول است………………………………..
[پاسخ]
درود بر شما شهروند عزیز ایرانی …
[پاسخ]
جند صباحی دیگر باز از سر و کول هم بالا می رویم تا …دیگری را روانه حوزه های تصمیم گیری کنیم !
[پاسخ]
جناب خدایگان سروده زیبایتان را چندین بار خواندم بسیار غم انگیز است حالات رینای عزیز .کاش مسئولین ما اندازه ای که به فکر ایلان بودند به فکر رینا هم باشند هرچند که تاسف به حال رینا فایده ای ندارد
[پاسخ]
بسیار زیبا سرودی آن چه را در دل همگی ما بود و از سرودنش عاجزیم! شاید آنان که مسئولند هم مثل من و امثالم از سرودن مشکلات و رنج ها عاجزند و شاید میترسند که واقعیت را مثل فلان شهر و فلان شهر بازگویند که کسی دردشان را بشنود!
سرودنت پایار که رنج ما زیاد است!
[پاسخ]
درود بر تو دوست عزیز و خوش قلبم …
عبدالرضای عزیز!
عبدالرضای سوگوار !
خوب میدونم چقدر اندوهگین این ماجرای تلخی …
درست مثل جریان زنده سوزی بلوط ها …
زنده به گوری رینا و والدینش زیر خروارها آب و گل ، قلب من و تو و هر کسی که عشق رو میفهمه و انسان رو رعایت می کنه به درد آورد …
رنج ما زیاد است اما این شانه ها دیگر توان اندوه های سنگین رو ندارن دوستم…
باید چاره ای اندیشید…
باید چاره ای اندیشید…
[پاسخ]
همه غمگینیم ، اما تو …
همه نفس در سینه حبس، سنگینیم، اما تو …
همه داغدار دردهای نهفته در زیر زمینیم ، اما تو …
همه اندر خیال یک اتفاق غیر این چنینیم، اما تو …
رنجور تر از آنی که همه ماییم!!!
خیلی قشنگ سرودی آقای خدایگان
[پاسخ]
درود بر شما بانوی بزرگوار …
درود بر مهربانی و دل وسیع و دغدغه مند شما، که از حس نوع دوستی و انسانیت سرشار است …
آه از این رنجی که در جان ماست …
زنده باشید و برقرار …
[پاسخ]
درود مرتضی غم را با خواندن چند باره شعر پر از دردت تسلی میدهم
[پاسخ]
صمد عزیز !
همخون و هم گریه !
غمبار نباشی عزیز و امید که تندرست و سرزنده باشی …
[پاسخ]
بسیار متآثرم . جناب خدایگان انشآالله در شادیهای شهرمان سروده های شما را بخوانیم.بسیار تاثیر گذار بود
[پاسخ]
درود بر شما دوست همشهری …
سپاس از شما … امیدوارم
واقعن امیدوارم روزی برسه که شادی هامون رو با صدای بلند با هم بخونیم…
[پاسخ]
بسیاااااااارغم انگیزسرودید…قلبم به درداومدخدایا.
[پاسخ]
شکری عزیز!
زنده باشید و قلبتون گرم و تپنده و سالم …
[پاسخ]
سیروس از کربلای معلا با کاروان زیارتی شهرستان کوهدشت این مصیبت را به مردم عزیز کوهدشت تسلیت میگویم
[پاسخ]
درود بر شما سیروس گرانمایه ..
غم مباد و تندرست باشید و سفر بی خطر …
[پاسخ]
اشک با باران بارید….
چشمم از اشک باران ماتم یاران دید…..
گریه بود یا باران ….
خیابان سیل باران نبود….
سیل اشک چشمان عزیزان بود…
اشک شوق باریدن باران نبود…
سیل اشک مردمان ایران بود…
دخترم با بابا و مامان رفتی تو….
باز چه بابا و مامانی داری تو….
[پاسخ]
درود بر شما …
[پاسخ]
این شهر من! این رنج بی پایان!
هر روز زخم تازه ای دارد
دیگر به اینجامان رسید این سیل
بی صاحبی اندازه ای دارد
[پاسخ]
درود بر شما جناب میرزایی …
برقرار باشید
[پاسخ]
درود بر شما آقاى خداىگان،شعرت بسىار وزىن و پر معنا بود اما به نظر بنده بی تدبیری مسولىن کوهدشت تاثىر بسىار پررنگ ترى بر سرنوشت ما کوهدشتى ها داشته تا قلم بزرگورانى چون شما.
[پاسخ]
درود بر شما جناب کونانی …
سپاس از مهربانی شما …
بله شوربختانه فریاد قلم هر چند بلند باشد، گوش ناشنوای مسئولین ما نقش پررنگی تری ایفا می کند .
[پاسخ]
جان داد مادری در کهنه بستری، گشتند بی پناه افراد مضطری، اگر شبی در شهر اغنیاء، طفلی شود مریض از کسرت غذا، شهری شود خبر، شوری شود بپا……………….
تنها تاسف، غم، اندوه، و دیگر هیچ………..
[پاسخ]
درود بر شما آقا یا خانم جمشیدی …
زنده باد …
[پاسخ]
سرت سلامت مرتضای عزیز ،مرتضای شاعر ،شاعر درد آشنا…اولین قلم این سیلاب غم راتوبرداشتی ،قلمت ماندگار وآخرین غم سرودت باد.
[پاسخ]
معلم عزیز و دغدغه مندم جناب دوستی !
زنده باشی و تندرست … سپاس از محبتت …
[پاسخ]
دیروز به دوست عزیزمون اقای دوست محمدی گفتم شعری که اقای خدایاگان واسه آدرینا سروره رو اصلا دوس ندارم و ضعیفه و در حد مرتضا نیس.امروز که اومدم خوندمش دیدم این شعر اون شعری نیس که قبلا خوندم.(یه شعر دیگه از شاعرای دیگه بود که اشتباها فکر کردم مال مرتضاست)
کاملا نظرم عوض شد و الان بز خودم واجب دونستم بگم
خیلی عالی بود مرتضا جان.
[پاسخ]
درود بر مهدی گرایی دوست عزیز و هنرمند…
سپاس از محبت بی مرز و مهربانانه ت…
زنده و شاداب باشی…
[پاسخ]
عالی که چه عرض کنم.عالی غم سرودی
[پاسخ]
ضمن سلام و عرض ادب ،احترام و ارادت خاص و ویژه،خدمت دوست عزیزم جناب آقای مرتضا خدایگان شاعر؛بر خود لازم دیدم نهایت سپاس و قدردانی خود را نثار روح بلند و همواره درمندتان دارم.دست مریزاد..
[پاسخ]
حسن آزادگان عزیز!
سپاس از محبت و احساس همدردی و همدلی شما دوست عزیز و همخون …
[پاسخ]