تفنگت را زمین بگذار!
سینا قلندری/ کشکان: صدای جیغ و شیون کوچه را می گیرد. همه به خیابان می ریزیم. صبح زود، نیمه شب،ظهر داغ صدای گلوله می آید و ما به کوچه می ریزیم تا پیکر بی جان زنی، کودکی را از خیابان جمع کنیم. اینجا کوهدشت است. شهری که آدم ها و بلوط هایش با هم می […]
سینا قلندری/ کشکان:
صدای جیغ و شیون کوچه را می گیرد. همه به خیابان می ریزیم. صبح زود، نیمه شب،ظهر داغ صدای گلوله می آید و ما به کوچه می ریزیم تا پیکر بی جان زنی، کودکی را از خیابان جمع کنیم. اینجا کوهدشت است. شهری که آدم ها و بلوط هایش با هم می سوزند.
آنها که تجربه جنگ داشته اند، امروز را به روزهای جنگ شباهت می دهند و می گویند زمان جنگ آنقدر صدای گلوله نمی شنیدیم که این روزها می شنویم. دلهره و اضطراب در چشم های همه ی ما هست. هر لحظه منتظر خبر تازه ای هستیم. هر بار صدای شیون و زاری از یک سوی شهر میآید. شهری که در محاصره تنفگ هاست. شهری که تار پودش بوی باروت می دهد. کوچه به کوچه داغ ها زیاد می شوند. وحشت مثل ماری شهر را در کام خود کشیده و دندان های متعفن مرگ لحظه به لحظه به پیکر نیمه جان شهر نزدیک می شود.
هیچ کس حرفی نمی زند. همه سکوت کرده اند چشم بر فاجعه ای که در شهر به راه افتاده بسته اند. پدری اسلحه به دست همسر و دخترش را می کشد و سپس به زندگی خود پایان می دهد. اما آیا این پایان ماجراست؟ هفته گذشته، حوادثی از این دست تکرار و تکرار شده است. انقدر که امروز به جای احوال پرسی در جواب دوستی که می پرسد چه خبر؟ می گویم: خودکشی تازه ای نشنیدم.
برای خودکشی هزار عامل می توان پیدا کرد. از سست شدن ایمان تا فقر ، بیکاری، عدم تعادل روحی و روانی، افسردگی مزمن و درمان نشده، نا آگاهی و بی سوادی. اما کاش یک نفر به این همه سوال بی پاسخ جواب می داد که این هجم بزرگ سلاح در دستان مردم عادی چه می کند؟ این همه سلاح بی مجوز و با مجوز قرار است مقابل هجوم کدام قوم تاتار را بگیرد؟ یک شوخی کوچک منجر به برخورد با سلاح می شود. دعوای فامیلی به خون ریزی می رسد. این ها همه از برکات کسانی است که امروز کاسه رای گیری به دست در خیابان های شهر به راه افتاده اند و از خون مردم رأی جمع می کنند.
ناامنی کشورهای هم مرز با ما ورود غیر قانونی اسلحه به این منطقه را رقم زد و ناقوس مرگ در این منطقه به صدا در آمد. ناقوسی که اول بار صدای آن را در ضجه های میش ها، قوچ ها و کبک ها شنیدیم و حالا این جوی خون راه باز کرده و در خانه تک تک ما را خواهد زد. این روزها که تلفات تفنگ ها از تلفات حیات وحش بیشتر شده، سیل به خانه های مردم رسیده است. دعوایی که با وساطت بزرگی حل و فصل می شد؛ امروز حمام خون راه می اندازد. پدری که دیروز در نهایت برای درد و حل مشکل به پیش نماز مسجد متوسل می شد امروز اولین و ساده ترین راه حل را خودکشی و همسرکشی و کودک کشی می بیند.
دست تمام آدم هایی که شقاوت را ساده کردند به خون آلوده است. آنان که به کشتار مجوز دادند و به هر کسی مجوز نگهداری سلاح دادند. امروز آوای شیونی برخاسته است که طبل آن را مدتها پیش زدهاند.
ریشه این قتل ها و خودکشی ها بیش از هرچیزی برمی گردد به فقر. فقر مادی و معنوی و جالب است که در تمام این سالها زمانی که فقر خرد خرد کارد را به استخوان مردم نزدیک می کرد تمام دغدغه دوستان ما این بود که چطور از آب گل آلود ماهی بگیرند. مجوزی که برای کشتار و غارت طبیعت صادر شد امروز بلای جان مردم کوهدشت شده است و آسمان شهر را پر از صدای گلوله و بوی باروت کرده است. سلاح که دست نااهلان بیفتد، چوب هم باشد خطرناک است. چه برسد به سلاح های مرگباری که هر لحظه می توانند صدها نفر را به کام مرگ فرو ببرند.
بیکاری و عدم فعالیت موثر، انسان را به مرز جنون می رساند. شرم در مقابل چشمان گرسنه فرزند پدر را هزار بار در خود می شکند. ازدواج و تشکیل خانواده، سقف بالای سر، آرزوی جوانی است که پا به دهه ی سوم زندگی خودش می گذارد. نبود امکانات، تفریحگاه و فضای سرگرمی سالم نوجوان را عاصی و بیمار می کند، اعتیاد ماری است که مدرسه ها را آلوده می کند. همه اما نگاه می کنند. نگاه می کنند و نگاه می کنند. تا روزی که این بمب ساعتی منفجر می شود و خانواده ای را با خود دود می کند و به آسمان می برد. محله ای را به عزای جوانان خود یا خانواده ای را بی پدر و مادر می کند.
خودکشی عملی به شدت مذموم و ملامت شده است. دین و مذهب ما، نابود کردن بدن انسانی را همچون نابودی جامعه می داند. اما آنها که افسار جامعه را به دست دارند، کسانی که خود را ضامن امنیت و آرامش مردم می دانند و با همین ادعا سالهاست به مهمترین و حساس ترین پست ها تیکه زده اند ، جز تکان دادن سری از افسوس برای مردمی چنان گرفتار چه کرده اند؟ مسئول ورود سلاح های سرگردان در شهر که هر لحظه فاجعه ای تازه را رقم می زند کیست؟ چرا هیچ اراده ای در مورد جمع کردن این سلاح ها وجود ندارد؟ بسیاری از اتفاق های چند هفته اخیر واکنش های احساسی نسبت به محیط بود. قبلترها انسان خشمگین که می شد سرش را به دیوار می کوبید و یا نهایتا چیزی می شکست. امروز چنان قبح سلاح به دست گرفتن در نزد مردم ریخته که یک دعوای پدر و پسری تبدیل به حمام خون می شود.
صلاحیت نگهداری سلاح بسیار حساستر از راندن یک وسیله نقلیه است. اما چگونه است که برای راندن اتوموبیل نیاز به گواهینامه است و دور و کلاس دارد اما در نگهداری سلاح هیچ صلاحیتی بررسی نمی شود. کوهدشت و شهر هایی مثل این شهر چند فاجعه دیگر را باید به چشم ببینند تا مسئولین به خود بیایند. چند جوان و نوجوان بی گناه باید کشته شوند تا عمق فاجعه به چشم متولیان امر واضح شود؟ چند خانواده باید بی سرپرست شوند تا وجدان های خفته این شهر بیدار شود؟
هر شب که چشم هایمان را می بندیم تصویر تکه تکه شده جنازه هایی را می بینیم که خون سرخشان بی گناه بر زمین ریخته شده و هر روز که از خواب بر می خیزیم امیدواریم کابوس رگبار گلوله ها پایان یابد.
این پایان ماجرا نیست سینا جان
درود بر شما
[پاسخ]
سلام راستش من از وسط خوندم فکر کردم تو امریکا بوده
[پاسخ]
سینا جان کاش دوستان قلم به دستی که تا دیروز به کاندیداها میتاختن بخاطر این مسائل ولی امروز قلمشون تبدیل به کمپین انتخاباتی آقایون شده و همه جا جار میزنن درود بر نماینده یه کم مثل شما این پدیده شوم رو منعکس میکردن.با این اوصاف ممنونم ازت که دغدغه این مردم رو به گوش ناشنوای مسئولین میرسونی
[پاسخ]
احسنت واقعا هم درتشخیص ناهنجاری وهم درنویسندگی قلندری!
[پاسخ]
همیشه باش وبنویس سینا جان….
[پاسخ]
درود سپاسگذار بسیارزیباوپر محتوا..سینا اعظمیییرانوند ارادتنمد شما سیناجان .امیدوارم پاینده وتندرست باشید
[پاسخ]