استاد رضا حسنوند/ برای فقدان کیومرث صادقی رؤیای دوباره به وقوع پیوسته ی رضا سقایی

برای فقدان کیومرث صادقی روئای دوباره به وقوع پیوسته ی رضا سقایی (شوریده لرستانی)رضا حسنوند نمیدان چه بر فرق سرم خورد مرا تا بیکرانها با خودش برد نمیدانم چه پیش آمد مرا دوش زکف دادم توان از دیده وز گوش نمیدانم چرا بومم برآشفت که بود این تلخ پیشامد بمن گفت خبر بسیار تلخ و […]

images1

برای فقدان کیومرث صادقی روئای دوباره به وقوع پیوسته ی رضا سقایی
(شوریده لرستانی)رضا حسنوند

نمیدان چه بر فرق سرم خورد
مرا تا بیکرانها با خودش برد
نمیدانم چه پیش آمد مرا دوش
زکف دادم توان از دیده وز گوش
نمیدانم چرا بومم برآشفت
که بود این تلخ پیشامد بمن گفت
خبر بسیار تلخ و جان شکر بود
غمش چون داغ رستم ریشتر بود
هنر آشفته شد خاکم به سر باد
امید سازهامان رفت برباد
مگر سهراب در این خاک خفته
زبانم لال دوش این را که گفته
بجانم آتشی افکنده داغش
چو بینم آتش افتاده به باغش
گلوهامان خموش اما خروشان
خروش اشکهامان خشم کشکان
دوباره آتشی در جانم افتاد
تمام آرزوها رفت برباد
دریغ از غنچه های خفته در باد
دریغ از دشنه های فصل بیداد
دریغ از نامرادیهای پاییز
دریغ از مرگ گلهای غم انگیز
برو بوم دل من داغدار است
کنون رخش دل من بی سوار است
گلوهامان پر از فریادها ماند
کیومرث اندکی از آن همه خواند
زبان آتش دلم آتش نفس نیز
چه دارم گفتن از فصل غم انگیز
درین اندوه مینالم شب و روز
کنم تکرارشعر “میر نوروز”
دلی ار عاقلی وارس وه دردم
که عالم تش گرت دی آه سردم
مه خوم دونم کسی چی مه نسوخده
قفس حالی منه بازم گرخده
حرور بچم سرت تا بگوارم
جو مرگی مه د او دوره دارم
اژی ملکه هنرمندی گذریا
دلل اشگونیو چیه م بی وه دلیا
گرین چن روژه سر ناسی وه دامو
فلک اژ کرده ی وژ بی پشیمو
نمه ذانم اژی درده چه بوشم
زوئونم لال بو کرّ دو گوشم