آتش بازی با کلمات ، گریستن با نُت ها
لطیف آزادبخت/ کشکان: خبر کوتاه است و جانکاه. صدای BBC گزارش می دهد که ” جنگل های بلوط کوهدشت در آتش می سوزد”. از اعماق فرو می ریزم.این نامِ زادگاه من است که در این جهانِ بی مرز بر فراز ماهواره ها و دکل های جادو در چرخش است. از پشتِ خط ، حشمت خسته […]
لطیف آزادبخت/ کشکان:
خبر کوتاه است و جانکاه. صدای BBC گزارش می دهد که ” جنگل های بلوط کوهدشت در آتش می سوزد”. از اعماق فرو می ریزم.این نامِ زادگاه من است که در این جهانِ بی مرز بر فراز ماهواره ها و دکل های جادو در چرخش است. از پشتِ خط ، حشمت خسته و اندوهگین و با صدای لرزان می گوید: همین چند لحظه پیش به خانه آمده ایم. همه بودند. از چنگری تا شماش در آتش سوخته است. بُغض پنهانی که در صدایش موج می زند، شبیه آهنگ هوره است. حالا ساعاتی بعد از فاجعه که رسانه های بومی را مرور می کنم از شدت انعکاس این خبر متحیر می مانم. ساعاتی پس از مهارآتش حشمت و صالح و بهروز و سهیلا سلیم و احسان و مهدی و مرتضا و دیگران و دیگران با نُت های غمگین حروف البفا در حال نواختن ِ این مارش عزا هستند : دیت چوین بیمَ بویل ، بویلکو ورمالان / هر بادی آمین ، مِن بِرد و تالان
در کمتر از ۱۵ ساعت بعد از مهار آتش دست کم ۱۵ متن خبری، تحلیلی، گزارش و مقاله در کشکان، سیفا روژ هومیان و میرملاس درج شد. اهل رسانه ، هنرمندان، شاعران و نویسندگان در این میدان هم پیشتاز بودند و بعد از اطفاء حریق که مردم و مسئولین در حال استراحت بودند، این مرغ های شباویز و شبخوان تا صبح ناله زدند که خواب مردمان را در نرباید.مگر چه اتفاقی افتاده است ؟ چرا بلوط این همه مهم است ؟ آیا این مردم خواب نما شده اند یا از بیکاری با آتش بازی می کنند؟
در ۵ سال گذشته که حلقه های مختلف زنجیرۀ مرگ اکوسیستم زاگرس میانی در حال نزدیک شدن به هم بود، همین نویسندگان و رسانه ها در دهها و بلکه صدها نوشتار مستقل در خصوص پدیده های زیست محیطی، بحران کم آبی و خشکسالی ، ریزگردها، مرگ بلوطزاران زاگرس ، آتش سوزی های مداوم و مکرر مطلب نوشتند و از جگرِ خسته ناله برآوردند که اکوسیستم جنگلی زاگرس نفس های آخر خود را می کشد. اما در این عصرِ انتشار اطلاعات صدایشان گویی به گوش کسی نرسید که نرسید. با این وجود در طول این سال ها ما مردمِ شیرین عقل در حالی که خاکِ سست زیر پایمان در حال فرورفتن بود خود را از این یا آن نماینده و نامزد انتخابات آویزان می کردیم و با قابلمه های بزرگ ِ آز و طمع در صف هلیم و آشِ نذریِ و وعده های ریز و درشت می نشستیم.
نگارنده یک بار دیگر در مطلب مستقلی نوشته است که بحران های زیست محیطی شهر و منطقۀ ما در واقع منظومه ای از بحران ها هستند که همچون حلقه های یک زنجیر همدیگر را کامل می کنند. و امروزه با کمالِ تأسف باید گفت زیست بومِ رنج کشیدۀ ما در حال احتضار است. امروز دیگر بر لبۀ وضعیت ِ هشدار قرار نداریم. بلکه دستِ رنج کشیده و مهربانِ مامِ وطن خود زنگ ها را به صدا درآورده است: به راستی باید کاری کرد، قبل از آن که دیگر هیچ کاری از دستِ کسی بر نیاید. بلوط دردِ مشترک ماست. بلوط شناسنامه و هویت و رنج و رؤیای توأمان ماست ، هم تبار و تاریخ ما و هم رگ و ریشۀ ماست. … شاید شعری که نگارنده چند سال پیش سروده است و پیش از این هم در برخی از رسانه های بومی منتشر شده است، بتواند به این پرسش پاسخِ عمیق تری بدهد که چرا بلوط برای فرهنگ و تاریخِ ما این همه مهم است ؟ این شعر را با ویرایش تازه به تمام کسانی تقدیم می کنم که جان و تنشان طعم این شعله های سرکش را چشیده است. درودِ بی پایان بر تن تبدار و جانِ شیفته و وجدان ِ آگاه و بیدارتان.
” بلوط ”
بلوط دیوار خانهی من است
شیر تو را که مینوشم
پنهانمان میکند
و آهِ مرا روی آخرین لتهی جانش
آواز میخواند.
با دو کبک عاشق در گریبان و
شرابِ بوسه ای دیرسال در حفرۀ دهانش
بلوط ، عشق و آزادی من است
که سکسکه میکند.
از مادر که زاده شدم
پادشاهی بودم
بی سرزمین،
بی پرچم ،
بی مرز
بی سپاه
و نگهبانِ بیهوشیِ من بلوط بود.
با کلاهخودها و سربازان کوچکش
با بومرنگ سپیدش در آسمان شب.
و وقتی که چنگک آویختهی ماه
در طاقهای چلوار خیس
به بالایم بر میکشد،
بلوط، بلندگوی سیاه
و کبوتر خانهی خالی من است.
در شب” نُزیل” که تند بادی از شمال
یا جنوب
انگشت فرو میکند در چشم انارهایم،
بلوط کور میشود.
بلوط خودِ خود من است.
“نزیل” بر وزن کمیل واژه ای است که در گویش لکی برای توصیف شب بسیار تیره به کار میرود.
باسلام خدمت مهندس آزادبخت .واقعان شما محشرید
[پاسخ]
با عرض سلام و سپاس از دوست عزیزم مسلم عبداللهی و سپاس از سایت وزین کشکان نیوز که در بازتاب اخبار و گزارش های مرتبط با این فاجعۀ زیست محیطی بسیار کوشا و فعال است؛
به نظر من در کوتاه مدت راه حل فوری و مؤثری برای غلبه بر بحران های زیست محیطی وجود ندارد. بحث آتش سوزی جنگل های بلوط از یک طرف و آلودگی و شیوع برخی از بیماری های قارچی و خشکسالی از طرف دیگر، چالشی پردامنه است که بعید می دانم سازمانها و ادارات ذیربط قادر به مدیریت کردن ان باشند. در چنین شرایطی مشارکت مردم و همکاری با ادارات ذیربط می تواند در کوتاه مدت جبران کنندۀ برخی از کاستی های موجود باشد و در میان مدت و بلندمدت حتی به جبران برخی از خسارت ها بینجامد.
تشکیل انجمن ها، گروههای کوهنوردی و سازمانهای مردم نهاد ( NGO ) حافظ جنگل و محیط زیست برای پیشگیری از نابودی جنگل. مهم آغاز این روند است.و به تدریج راههای نگهداری ، محافظت، تجدید و ترمیم جنگلهای بلوط از درونِ این سازمان های پویا بیرون خواهد آمد.
وقتی از ادارات ذیربط کاری بر نمی آید و یا منابع و مقدورات آنها نسبت به حجم و گسترۀ تهدید به شدت اندک و محدود است، حداقل کاری که از دست شهروندان ساخته است؛ مشارکت ِ هدفمند در این مسیر است.بدیهی است که در بسیاری از موارد این تشکل های مستقل و مردم نهاد می توانند با ادارات و سازمان های دولتی ذیربط ( منابع طبیعی ، محیط زیست، جهاد کشاورزی و … ) همکاری کرده و کمبود نیروی انسانی و امکانات این ادارات را برای غلبه بر چالش های محیط زیستی جبران کنند.
[پاسخ]
با سلام
شما همیشه عالی می نویسید دست مریزاد
البته حوادث دیار ما بنا به دلایل خاص برای رسانه های کشوری کم اهمیت اند و آنها در این حادثه هم کم لطفی خود را نشان دادند
[پاسخ]
احسنت. قلمتان اعماق قلب دردمندمان را شکافت تا حداقل بتوانیم بگرییم که گریه بهانه میخواهد … مانا باشبد.
[پاسخ]
سلام ؛
از لطف ومحبت دوستان عزیز و دردمندم سیروس علیپور نازنین و مانای گرامی بی نهایت سپاسگزارم. موفق و سربلند باشید.
[پاسخ]