چرا منطقۀ ما محروم است، و نقش نمایندگان در رفع این محرومیت چیست؟

دکتر محمدمراد شیخی/ کشکان: در این تردیدی وجود ندارد که به اعتبار اسناد و مدارک رسمی ِ متعدد استان ما یک استان محروم است. اما چرا ؟ به اعتقادِ نگارنده بخشی از دلایل این محرومیت، تاریخی است و رّد و مسیر آن را می توان حتی تا دوران سقوط زندیه و به قدرت رسیدن قاجارها […]

download

دکتر محمدمراد شیخی/ کشکان:

در این تردیدی وجود ندارد که به اعتبار اسناد و مدارک رسمی ِ متعدد استان ما یک استان محروم است. اما چرا ؟ به اعتقادِ نگارنده بخشی از دلایل این محرومیت، تاریخی است و رّد و مسیر آن را می توان حتی تا دوران سقوط زندیه و به قدرت رسیدن قاجارها تعقیب نمود. من در این فرصت قصد بررسی این چشم انداز تاریخی را ندارم ولی به اجمال می توان گفت که بخشی از این دلایل تاریخی به مسائل قومی بر می گردد. به هرحال قاجارها به دلایل فراوانی که بخصوص به دورانِ زندیه بر می گشت، روی خوشی از لرها نداشتند و این آزردگی در سرتاسر دوران پهلوی ها نیز استمرار یافت. زیرا لایۀ مرکزی قدرت و بخصوص گلوگاههای اقتصادی دولت در دوران پهلوی نیز در چنگ تتمۀ شاهزادگان قجری پرنفوذی بود که در دوران فلاکتِ رسمیِ مردم لرستان، توانسته بودند در مدارس خارجی درس بخوانند و با برخورداری از بورسیه های تحصیلی متنوع نسل آکادمیکِ پُر ادعایی را به بدنۀ نهادهای دولتی و بخصوص سازمان های اقتصادی دولت پهلوی تزریق کنند. این نسلِ تحصیلکرده عموماً مرکز نشین بودند یا در استان های نسبتاً توسعه یافته تمرکز یافتند و بدیهی بود که اعتباراتِ عمرانی را به سمتِ این مناطق سرازیر کنند.

قوای مجریه و قضائیه و تا حدود زیادی حتی قوۀ مقننه هم در تمام دوران پهلوی ها در قبضۀ تکنوکرات هایی بود که به راستی از عمق فقر و فلاکت مناطق حاشیه ای و بخصوص استان های مرزی یا بی خبر بودند و یا اصولاً اعتقادی به تمرکز زدایی از توسعه نداشتند. همانطور که اشاره شد از منظر تاریخی هم این تکنوکرات های برخاسته از طبقۀ اشرافِ غالباً قجری دلایل زیادی داشتند که استان های لُرنشین و بخصوص استان ما را که مدعی بودند زادگاه اشرار بالفطره است، نادیده بگیرند و با همین دلایل در ۵۰ سال نخست قرن اخیر به راستی لرستان را به معنای واقعی کلمه از قطار توسعۀ عمرانی و حتی ارائۀ تسهیلات و خدمات شهری پیاده کردند.
اما بعد از پیروزی انقلاب ، نظام مقدس جمهوری اسلامی این مناسبات فرعونی را از اساس واژگون کرد. و برای نخستین بار محرومین و به تعبیر حضرت امام (ره) پابرهنگان به ولینعمت انقلاب بدل شدند. در آغازِ انقلاب مسئولین ارشد کشور به استثنای برخی از چهره های مذهبی و حوزوی شناخت چندانی از نخبگان بومی ذیصلاح که در امر عمران و سازندگی بتوانند بازوی عملیاتی دولت باشند، نداشتند و نخستین چهره هایی که در این مقطع تاریخی توانستند به رأس هرم اجتماعی مردم لرستان منتقل شوند، نمایندگان مجلس و روحانیون انقلابی با سابقه ای بودند که با وجود نزدیکی به ساختار قدرت به زادگاه خود هم تعلق خاطر داشتند. هنوز آهنگِ شعارهای انقلابی در جریان بود که ابرقدرت ها بعد از یکسری توطئه های رنگارنگ برای به زانو درآوردن نظام نوپای اسلامی، بزرگترین و طولانی ترین جنگ کلاسیک قرن را در منطقه بر مردم ما تحمیل کردند.

بسیاری از مستعدترین نیروهای انسانی نخبه و مؤثر مردم ما با لبیک گفتن به ندای امام و پیشوای خود در طول جنگ شربت شهادت نوشیدند. در این دوران حلقه های میانی مدیرانِ استان عموماً از آن دسته از افراد بومی بودند که اغلب از طریق همان نمایندگانِ مجلس و عده ای قلیل از روحانیونِ انقلابی مسئولیت های اداری خود را به دوش گرفته بودند. این افراد به طور عمده در مدیریت دوایر دولتی و سازمان ها و حداکثر در رأس ادارات کل استانی ایفای وظیفه می کردند.
در دورانِ پس از دفاع مقدس که به دوران سازندگی معروف شد، نسلِ تازه ای از مدیران با پیشینۀ انقلابی که علاقمند بودند در روند توسعۀ کشور از تجارب سایر کشورها استفاده کنند در بدنۀ مدیریت کشور شکل گرفت. ویژگی های عمدۀ این افراد ِ تکنوکرات عبارت بود از سابقۀ انقلابی، تعلق خاطر به آرمان های نظام مقدس جمهوری اسلامی و برخورداری از پیشینۀ آکادمیک. در این دوران چهره های آکادمیکِ ما که همزمان دو ویژگی ِ دیگر را هم داشته باشند، بسیار اندک بود. و هنوز هم حلقۀ مدیران ارشد ما به همان مدیرانِ کلیدی ِ سابق ( نمایندگان مجلس ، روحانیون انقلابی و افراد موردِ وثوق آن ها ) منحصر ماند. درعصر سازندگی روند بازسازی و توسعۀ کشور چنان آهنگ سریعی پیدا کرد که یک لحظه غفلت یا ندانم کاری می توانست به معنای عقب ماندن از روند توسعه تلقی شود.

توسعه نیازمند برنامه و بودجه است. و در سرمایه گذاری دولتی بخصوص در طرح های بزرگ عمرانی، فقدانِ طرحِ پیشنهادیِ مؤثر ( اشتغال زا ، دارای توجیه اقتصادی قوی، دارای تیمِ پیگیری کنندۀ قدرتمند و واجدِ تجربۀ علمی و عملیاتی ) می تواند به معنای فقدان توسعه باشد. در این دوران ما فاقدِ مدیران قدرتمندی در حوزۀ برنامه، بودجه و مدیریت استراتژیک بودیم و مدیران استانی ما به ندرت توانستند طرح اقتصادی کلان و در عینِ حال قابل اتکائی را پیشنهاد دهند و حتی اگر چنین طرح هایی پیشنهاد هم داده می شد ، تیمِ پیگیره کنندۀ قوی و کارآمدی برخوردار نبود که بتواند این طرح ها را به تصویب برساند.
در همین دوران که برخی از استان های برخوردار به طور مستمر بودجۀ عمرانیِ کشور را به سمت مناطقِ خود سرازیر می کردند، دلِ مردمِ ما به این خوش بود که در مجادلات فرسایندۀ جناحی و باندی نیروی همدیگر را خنثی کنند. ما هنوز از نظر نیروی انسانی مجرب و ورزیده محروم بودیم و در سطوح وزارتخانه ها و سازمان های مرکزی نیز ، هم از نظر نیروی اداریِ مؤثر و هم از نظر قدرت چانه زنی و اقناع کنندگی در فقر ِ مطلق به سر می بردیم. لذا می توان مدعی شد که محرومیت های تدریجیِ ما در دوران پس از جنگ دلایل عینی تری داشت. و مهم ترین دلیلِ آن هم عدم کادرسازی توسط نسل نخست مدیران ارشد استان بود، که توانستند جایگاه و مناصب عمده ای را در ساختار قدرت سیاسی کسب کنند. عدم کادرسازی و جذب و تزریق نیروهای جوان تحصیلکرده به بدنۀ وزارتخانه ها و عدم ارتقاء نیروهای مستعد و مدیرانِ توانمندِ بومی در ساختار دولت توسط این مقاماتِ ارشدِ استانی در نهایت به ضرر توسعۀ منطقه بود. زیرا تجربه نشان داده است که اگر چنین مدیرانی می توانستند نیروهای بومی را به رده های بالاتر مدیریت ارتقاء دهند، بسیاری از این افراد مستعد می توانستند به واسطۀ شایستگی های فردی خود به شکل مستقل به مدیریت های بالاتری برسند و بعدها در پیشبرد توسعۀ منطقه ای به بازوهای حمایتی قدرتمندی بدل شوند.
به هر حال در دورانی که نمایندگان و مدیرانِ ارشد و شخصیت های کلیدی و نافذ استان های توسعه یافته و برخوردار حجم بالایی از لایۀ میانی مدیران منطقۀ خود را نیز با خود بالا می کشیدند و در بدنۀ دستگاههای تصمیم ساز و تأثیرگذار تزریق می کردند، تمام انرژی و همت مدیران ما صرف مجادلات جناحی شد. و حتی کار به جایی رسید که ما مردمان محروم کوهدشت باد به غبغب می انداختیم که سیاسی ترین شهر استان هستیم . در آن هنگام کسی نبود که از ما بپرسد این سیاست پیشگی چه سودی برایتان دارد؟ آیا بهترنبود که به جای سیاست ورزی مطالبات خود را مطرح می کردید و به جای افتخار به پیروزی های گذرا و بی ثمر نمایندگان را پای محاسبه می کشیدید که برای برطرف کردن فقر و بیکاری شهروندان محروم این دیار چه برنامه ای دارند؟ آیا بهتر نبود برگزیدگان به جای صرف کردن نیروی خود برای حذف رقبا، اصل شایسته سالاری را ملاک قرار می دادند و در عزل و نصب ها سواد، تجربه، لیاقت ، دلسوزی و فداکاری مدیران برای مردم را سرلوحۀ عمل و انتخابِ خود قرار می دادید؟ آیا بهتر نبود مدیرانِ مستعد و شایستۀ شهر و استانِ خود را ارتقاء می دادید و برای پیشبرد توسعۀ منطقه ای از انرژیِ این نیروها در مرکز بهره می بردید؟
در هر صورت چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال حاضر افتخار محرومیت همچون صفتی تاریخی در کنار شهر و استانِ ما خودنمایی می کند و زهر این محرومیت را مردمی می چشند که هر روز شاهد نومیدی و محرومیت فرزندانِ تحصیلکردۀ خود از یک شغل آبرومند هستند. بنا بر این مناطق محرومی چون منطقۀ ما نیازمند نمایندگانی هستند که از نسل مستعد ِ امروز برخاسته باشند. نماینده ای قادر به رفع محرومیت های انباشته شدۀ این دیار است که قبل از فرارسیدن شش ماهۀ دوم سال در میان مجلس و سازمان های استانی و اداراتِ کل و استانداری و سازمان برنامه و بودجه در تردد باشد. و با انتخاب مشاوران مجرب در پیشنهاد و پیش بینیِ این طرح از طریق این سازمان و در پیشنهادِ آن طرح از طریق آن ادارۀ کل پیوسته در حال مشاوره و همفکری باشد. پیشنهادات را در استانداری و معاونت های مربوطه و سازمان برنامه و بودجه به طرحِ پیشنهادیِ قوی و مجاب کننده بدل کند و در شش ماهۀ دوم سال نیز از وزارتخانه به مجلس و از کمیسیونِ خود به کمیسیون تلفیق پیوسته در تردد باشد. هیچ طرح بزرگی خود به خود پیش نمی رود. نیروی ذهنی و عملیاتی قدرتمند می خواهد و تأمین سوختِ معنوی چنین امور کلانی بیش از هر کس بر دوش استانداران و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی است. یک نمایندۀ قدرتمند از اهرم نظارتیِ خود بر وزارتخانه ها برای پیشبردِ طرح ها و پروژه های اقتصادی کلان و اشتغالزا سود می برد . به راستی وقتی یک نماینده از این اهرم برای به کار گماردن این یا آن مدیرِ دوست و آشنا در فلان بخش یا فلان اداره بهره می برد، چگونه خواهد توانست برای رفع محرومیت های حوزۀ انتخاباتی به کمک مستمر وزراء امیدوار باشد؟
حالا می توان به روشنی دید که چرا ما محروم مانده ایم؟ و راهِ چاره برای برون رفت از این محرومیتِ مزمن چیست؟ مدیرانِ نسل اول باید به تاریخ پاسخ دهند که چرا از کادر سازی و بالا کشیدنِ نیرویِ جوان تحصیلکرده در دوایرِ دولتیِ مهم امساک کردند. نسلِ فردا از ما نیز خواهد پرسید که در این راستا چه کردیم؟ حالا مسیر آینده روشن است:
ما نیازمندِ نمایندگانی هستیم که از بنیۀ علمی و آکادمیکِ قدرتمندی برخوردار باشند. ما نیازمندِ نمایندگانی هستیم که به راستی طعم فقر و محرومیت را چشیده باشند و از اعماق جامعه بالا آمده باشند.ما نیازمندِ نمایندگانی هستیم که از قدرتِ چانه زنی بالایی برخوردار باشند و از این قدرتِ چانه زنی برای توسعۀ منطقه و ایجادِ اشتغال برای تحصیلکردگانِ بیکار و دیگر بیکاران ِ شهر ما استفاده کنند. ما نیازمند نمایندگانی هستیم که با عشق و اشتیاق ، دست مدیرانِ لایۀ میانی را بگیرند و آنها را در ساختار وزارتخانه ها و سازمان های تأثیرگذار مرکزی تزریق کنند. ما نیازمند نمایندگانی هستیم که از نظر برنامه و بودجه و آشنایی با سازوکارهای اداری در خصوص مراحل مختلف ارائه ، تصویب و عملیاتی نمودنِ طرح های بزرگ، مولد و اشتغالزا دارای علم و تجربه باشند.
یک نمایندۀ خوب باید فرهنگ، هنر و ادبیات ملی را به خوبی بشناسند و با تاریخ ، زبان و فرهنگ بومی آشنا و عجین باشند. چرا که یک روابط عمومی مثبت و مؤثر تنها از درون چنین معجونی بیرون می آید. او باید عاشقِ زادگاهِ خود و مردم محرومِ خود باشد و برای خدمت و ایثاربه مردمِ زادگاهش سر از پای نشناسد و خسته نشود. چنین کسی باید از نظر اقتصادی شفاف ، از نظر آکادمیک مجرب و ممتاز ، از نظر ایثار و فداکاری برای مردم تشنه و به تعبیر خودمان هلاک باشد. نماینده ای که درعشق و اشتیاق نامحدود به خدمت و سازندگی، شفافیت اقتصادی و بی توجهی به خود و گذاشتنِ همۀ تخم مرغ ها در سبد ِ مردم سابقۀ روشنی داشته باشد و به شغل نمایندگی به عنوان فرصتی برای خدمتگزاری به مردم نگاه کند.
مردم و نیروهای سیاسی باید به نسلِ نو آمده اعتماد کنند و به کسانی فرصت ظهور بدهند که عاشق خدمت به مردمند و برای نثار کردن توان، دانش و تجربۀ خود به پای مردم و توسعۀ منطقه آماده اند. راه شناسایی این نیروهای توانمند و آمادۀ خدمت هم کشاندن کاندیداها به پای محاسبه و محک زدن دانش و توانایی و برنامه های آنان برای برون رفت از محرومیت است. پیشنهاد می شود که نخبگان و رسانه ها فضا و فرصتی فراهم کنند تا کاندیداها برنامۀ خود را ارائه دهند و راهکارهای خود برای برون رفت شهرستان از توسعه نیافتگی و محرومیت را در معرض قضاوت افکار عمومی بگذارند. اگر قرار باشد باز هم بدون ارائۀ برنامه و بر اساس احساسات فردی و طایفه ای رأی داده شود ، بدانید که در آینده هم وضع به همین منوال خواهد بود. این مطالبه غیر قابل چشم پوشی است که مردم محروم ما نیازمند نمایندگانی هستند که در مقاطع کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت دارای برنامه باشند و در واقع باید فضایی فراهم شود که همچون مناطق توسعه یافته مردم به برنامه ها رأی بدهند. و از برنامه ای دفاع کنند که برای آیندۀ این مردم راهگشا و مثمر ثمر باشد و به بیکاری مزمن و وحشتناک جوانان این دیار پایان دهد.