گفت و گو با هادی قبادی؛ مدیرکل مراکز و اماکن منتسب به امام/ از مداحی در جبهه تا دلدادگی جماران؛ خاطراتی از نوه‌ی حضرت امام(ره)

در سال ۱۳۵۰ منزل‌شان در حواشی شهر کوهدشت بود، از دوران طفولیت ۵ سالگی در محوطه مسجد جامع کوهدشت بازی می‌کرد، چون پدرش عضو هیئت امنای مسجد بود و البته جزء محترمین و معتمدین شهر به حساب می‌آمد و طبیعی بود با مسجد در ارتباط باشد. از آن جایی که  عضو هیئت زنجیرزنی قمر بنی […]

_______________

در سال ۱۳۵۰ منزل‌شان در حواشی شهر کوهدشت بود، از دوران طفولیت ۵ سالگی در محوطه مسجد جامع کوهدشت بازی می‌کرد، چون پدرش عضو هیئت امنای مسجد بود و البته جزء محترمین و معتمدین شهر به حساب می‌آمد و طبیعی بود با مسجد در ارتباط باشد. از آن جایی که  عضو هیئت زنجیرزنی قمر بنی هاشم آقای هادیان هم بود، با فرزند شهیدشان اسماعیل هادیان رفاقت داشت، این‌ها باعث شده بود در مسجد جزو ارکان باشد و متناسب با سن‌شان عضو گروه سرود، قاری قرآن‌، مکبر و… باشد.

در اولین نماز جمعه که به امامت آیت الله سیدمحمد مروجی برگزار شد با وجود این‌که فقط ۱۳ سال سن داشت، جزء مجریان نماز جمعه بود.

زمانی که جبهه و جنگ شروع شد بیش از نیمی از نوحه‌ها و آهنگ‌های آهنگران را در جبهه و جنگ تحمیلی در کنار هم‌رزمانش برای رزمندگان می‌خواند، در سال ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی که ۱۶ ساله بود،  بلندگو به ‌دست برای جمعیت نوحه می‌خواند.

بعد از ورود به دوران طلبگی، در سال ۶۹ که تنها ۲۴ ساله بود وارد وادی مسئولیت و مدیریت شد و ۱۲ سال در استان سمنان مسئولیت داشت، در آن ۱۲ سال به غیر از سه سال اول که مدیر شهرستان بود ۹ سال مدیر مرکز سمنان بود که در این مدت پنج سال مدیرکل اوقاف و ۴ چهار سال مدیرکلی بنیاد جانبازان این استان را برعهده داشت. در این برهه زمانی از معدود مدیرانی بود که با صداوسیما همکاری‌های خوبی داشت یعنی علاوه بر همکاری‌ و گزارش‌های کاری، در مناسبت های مختلف مذهبی جزو کارشناس‌های پاره وقت بی‌مزد و بی مواجب! صداوسیما به حساب می‌آمد. وقتی به تهران منتقل شد در سال ۸۱ تا ۸۴  مدیر مسابقات بین‌المللی قرآن سازمان اوقاف کشور بود، بعد از آن ایام، مدیرکل حوزه ریاست سازمان، مدیرکل روابط عمومی و سخنگوی سازمان اوقاف شد و به‌دلیل ارتباط‌های گذشته با صدا و سیما، دست‌اندرکاران برنامه‌ها در کنار وی ابراز رضایت می‌کردند، چرا که آقای قبادی گزارشات را ریلکس، راحت و روان ارایه می‌دهد حتا در پخش‌های زنده.

با این مقدمه پای صحبت‌های شیوا و رسای حجت‌الاسلام قبادی مدیرکل مراکز و اماکن منتسب به امام خمینی(ره) می نشینیم.

 در خدمت شما هستیم، اشاره‌ای به خدمت‌تان در مجموعه‌های منتسب به حضرت امام خمینی(ره).

حدود ۱۳ سال است که در پایتخت به سر می‌برم، در شش سال اخیر توفیق خدمت‌گذاری در مجموعه‌های منتسب به حضرت امام خمینی(ره) را دارم، از سال گذشته فراتر از جماران، با عنایت و حسن نیت مسئولان ارشد موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،توفیق مدیرکلی مراکز و اماکن منتسب به امام خمینی(ره) را دارم.

از امام(ره) بگویید، از دیده و شنیده‌هایت، از هرکجا که دل‌یاری می‌کند از خاطره‌ها.

در سال ۶۲ یا ۶۳ در جماران به ملاقات امام آمدم با جمعی از طلبه‌های حوزه آمدم و من هم چندسالی بود که طلبه شده بودم، امام را یک‌بار زیارت کردم، متن خاطره را می‌توانم به صورت مستقل به شما ارایه دهم.

اولین باری که نام حضرت امام را شنیدم اواخر سال ۵۶ بود، آن زمانی‌که نهضت امام اوج گرفت به‌دنبال شهادت حاج آقا مصطفی که مردم قم قیام کردند در ۱۹ دی ۵۶ و پدرم عکسی را به من نشان داد در آن زمان ۱۱ سال بیشتر نداشتم و گفت عکس آیت ا… خمینی است که مرجع ماست و در نجف تبعید است و پسرش را به شهادت رساندند و این اخباری که از قم می‌رسد مربوط به ایشان است.

یادم می‌آید که عکس میانسالی امام بود که اطراف سر امام فلش‌ها و ویژگی‌هایی به نام شجاعت، فقاهت، علم و… زده بودند. در آرشیوهای عکس امام، این عکس هنوز هم وجود دارد.

با توجه به فعالیت‌های گوناگون، همیشه در متن قضایا بودیم تا بعد پیروزی انقلاب و این قضیه ادامه پیدا کرد، اواخر اسفند ۷۳ عازم کرمانشاه بودم برای گذراندن تعطیلات نوروزی، به نزدیکی‌های شهر رسیدیم، رادیو روشن بود و خبر فوت حاج احمد آقا اعلام شد و هم اکنون توجه شما را به سخنرانی نوه‌ی حضرت امام، سید حسن خمینی جلب می‌کنم.

سخنرانی را کامل گوش کردیم و طبیعی بود که اتمام سخنرانی با اشک و گریه بود و همان‌جا آرزو کردم کاش زمانی شرایطی برای من پیش بیاید که در خدمت بیت امام باشم.

چرا این آرزو ؟

واقعیت قضیه، ذوق زده شده بودم از نوع سخنرانی حاج حسن خمینی در آن سن کم، ۲۲ سال بیشتر نداشت. بسیار بسیار لذت بردم از نحوه‌ی سخنرانی و لحن بیان‌شان، و آرزوی من طول کشید تا سال ۸۷ .

چه اتفاقی افتاد؟ به خواسته‌ات ربط داشت؟

بله، بهمن ۸۷، یکی از مسئولان موسسه نشر آثار امام با بنده تماس گرفتند و گفتند آقای قبادی، مطرح شده که مسئولیت حسینیه جماران و بخشی از موسسات را بپذیرید. نامه را هم به رییس سازمان اوقاف ارسال کرده‌ایم.در صورت اطلاع، با این نامه و مسئولیت مخالفت نکنید.

در صورتی‌که از قبل با من هیچ‌گونه هماهنگی صورت نگرفته بود، اما بعضی از دوستان و مسئولان موسسه لطف داشته و درخواست کردند که برای اداره آن واحد بروم.

این خاطره سال ۷۳ برایم تداعی می‌شد که شاید آن آرزو فراهم شده، به رغم مشکلات انتقالی و شرایط شغلی که برایم داشت استقبال کردم اما با توجه به مقاومت مسئولان اوقاف برای مامور شدن من به جماران، ۴-۳ ماه طول کشید اواسط تیرماه ۸۸، بعد از حوادث خاص سال ۸۸، با مأموریتم موافقت شد و از اوایل مرداد ۸۸ بنده تاکنون این توفیق را داشته‌ام که در خدمت بیت حضرت امام باشم.

در این مورد به یادگار امام چیزی گفتید؟

اولین دیداری که با سرور ارجمند و معزز تولیت حرم حضرت امام و اماکن منتسب به حضرت امام و موسسه نشر آثارامام، آیت ا… سیدحسن خمینی داشتم آن خاطره سال ۷۳ خدمتشان عرض کردم و مدتی هم به عنوان خادم و خدمت‌گزار در خدمت بیت امام و اندیشه‌های حضرت امام باشیم.

شش سال حضور در جماران مجموعه‌ی غزل دل‌نوشته‌ها و احساسات؛ حس و حال‌تان را از جماران بگویید.

بعضی‌ها اظهار می‌کنند که در زمان حیات امام نیز آمده‌ایم. بعضی‌ها نیز برای اولین بار به این مرکز می‌آیند. حقیقتاً بدون استثنا می‌گویم بالاتفاق همگی تحت تاثیر سادگی امام قرار می‌گیرند. می‌توان گفت که این بیت‌الغزل دل‌نوشته‌ها و احساسات است.

حقیقتاً وجود دارد اما این‌که بخواهیم به صورت یک مجموعه مدون به آن دسترسی پیدا کنید قطعا همان اینترنت و کتاب است.

ناگفته‌های‌ات در مورد جماران؟ و چیزی که بازدیدکنندگان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، صندلی امام با پارچه سفید و…

عین سادگی است، اعتقاد شخصی من این است که در یک فضایی، دقیقاً ۹ سال و یک‌ماه از اردیبهشت ۵۹ تا خرداد ۶۸، امام نفس کشیده و علاوه بر امام، هزاران شهید با امام ملاقات داشته‌اند.

شهدایی چون رجایی، چمران و بزرگان کشور که به شهادت رسیده‌اند. بهشتی، شهدای هفت تیر تا رزمندگان و سرداران شهید که اینجا نفس کشیده‌اند.

ذره ذره ذرات آجرهای این حسینیه قاعدتاً باید متاثر از آن نفس قدسی امام باشد. به همین خاطر بدون استثنا، عین سادگی امام که همگان را تحت تاثیر قرار می‌دهد موج معنوی اینجا افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

خاطره‌ای بگویید، از سال‌های هم‌نوایی با جماران

سه سال پیش در سفر حج که به عنوان روحانی کاروان می‌روم، یک خانم با همسرش جزو زائرین بودند. اوایل با تحکم و روحیه‌ی خاصی برخورد می‌کرد اما بعد از چند روز ملایم شد و تحت تاثیر رفتار من قرار گرفت، توی مدینه و نهایتاً پایان سفر به این‌جا رسید که من تعارف کردم به خودشان و همسرشان، که ایران برگشتید حتماً به جماران بیایید.

خانم در یک جمله سربسته گفتند که نه! جماران نمی‌آییم، من با امام خمینی قهرم.  جالب این است که پس از چند ماه، تصمیم گرفتند به جماران بیایند.

آمدند، این خانم در طبقه بالا، شروع به اشک ریختن کرد و توضیح داد که حقیقت قضیه این است که در سال ۶۰ ، نامزدم جزو کسانی بود که گرایش کمونیستی داشت و اعدام شد و من اعدام ایشان را از دید خمینی می‌دانستم اما آن ۱۲-۱۰ روز که در مکه و مدینه همسفر شما بودیم تحت تاثیر رفتار شما قرار گرفتم و نهایتاً تصمیم گرفتم بعد از سی سال و خورده‌ای قهر با خمینی، به این مرکز بیایم و حالا دلم گرفته و تحت تاثیر جماران قرار گرفته‌ام از امثال این موارد زیاد داریم.

منون حاج واقعاً خاطره‌ی‌ تاثیرگذاری بود، از وقتی که در اختیار هفته نامه‌ی کاسیت گذاشتین،سپاسگزارم.

درود بر شما و مخاطبان کاسیت، خدانگه‌دارتان

گفتگو: فیروز اسماعیلی نژاد/ هفته ی نامه ی کاسیت