در جستجوی فرهنگ ازدست‌رفته

هادی مؤمنی* / کشکان: (به بهانه‌ی خبر بی مدیر و حتی بی‌سرپرست بودن اداره‌ی میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری کوهدشت) ۱ – تبریز به خاطر هنر فرش‌بافی‌اش چه بودجه‌هایی از دولت می‌گیرد و چه دانشگاه هنری راه انداخته است. اصفهان هم به خاطر صنایع‌دستی‌اش همین کار را کرده است؛ و دانشگاه هنرش کم از دانشگاه […]

هادی-مومننی۱

هادی مؤمنی* / کشکان:

(به بهانه‌ی خبر بی مدیر و حتی بی‌سرپرست بودن اداره‌ی میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری کوهدشت)

۱ – تبریز به خاطر هنر فرش‌بافی‌اش چه بودجه‌هایی از دولت می‌گیرد و چه دانشگاه هنری راه انداخته است. اصفهان هم به خاطر صنایع‌دستی‌اش همین کار را کرده است؛ و دانشگاه هنرش کم از دانشگاه بزرگ اصفهان ندارد که هیچ، حتی مهم‌تر و ثروتمندتر است. کاشان و سمنان هم توانسته‌اند دانشگاه‌های معتبر هنر و صنایع‌دستی را ایجاد کنند. حتی سیستان و بلوچستان و زاهدان و زابل هم دانشگاه هنر و دانشکده‌ی صنایع‌دستی دارند. تقریباًهمه‌ی استان‌های کشور دانشگاه یا دانشکده‌ی هنر دارند، به‌جز لرستان. اکثر دانشجویان لرستانی مجبور به ترک استان هستند و برای ادامه تحصیل به استان‌های دیگر می‌روند. با اینکه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی است که هر استان یک دانشگاه هنر داشته باشد ولی استان لرستان فاقد این مهم است. به‌راستی چرا این‌چنین است؛ یعنی ما حتی یک سیاست‌مدار نداریم که مهم بودن داستان را درک کرده باشد. چرا دانشگاه لرستان دانشکده‌ی هنر ندارد. مگر ما کم تحصیل‌کرده‌ی رشته‌های صنایع‌دستی، گرافیک، نقاشی، پژوهش هنر و…داریم. در همین کوهدشت خودمان ده‌ها نفر را می‌توانم نام ببرم. در شهرهای دیگر استان هم ماجرا به همین شکل است. هرساله صدها دانشجو از استان کوچ می‌کنند و در تبریز و اصفهان و تهران بعد از تحصیل ماندگار می‌شوند. آیا همین اهمیت «مفرغ‌ها» برای ایجاد یک دانشکده‌ی صنایع‌دستی کافی نبود؟ آیا «نقاشی‌های میرملاس» و صدها اثر باستانی دیگر که اهمیت آن را حالا کل دانشگاه‌های دنیا درک کرده‌اند برای درخواست رشته‌ی پژوهش هنر، بهانه‌ای کافی نبود؟ به‌راستی یک نفر نبوده که صدای این مردم و این جوانان باشد؟ پس اتاق فکرهای دوستان چه ایده‌هایی را تولید می‌کند. به فکر کسی نمی‌رسید که روی این دو نکته تأکید کند؟ از یک‌سو با ایجاد دانشکده‌ی هنر به بازسازی و پژوهش در باب میراث فرهنگی دامن بزنند و از سوی دیگر با علمی و تخصصی کردن مدیریت و فضای میراث فرهنگی استان و شهرستان فضایی تازه را بیافرینند و … با قطعیت می‌توانم بگویم که فقط و فقط تأکید بر شناختن و ارائه‌ی درست میراث فرهنگی و صنایع‌دستی شهرستان می‌تواند کوهدشت را از این بن‌بست نجات دهد. به‌راستی چرا حتی یک کتاب یا کتابچه درباره‌ی «غارمیرملاس» در دسترس مخاطبان و گردشگران نیست؟ چرا موزه‌ی مفرغ نداریم؟ موزه‌ی مفرغ که هیچ، چرا فکری به حال معرفی تصویری و مکتوب این آثار به مهمانان استان و شهرستان نمی‌شود؟ همه می‌دانیم که کوهدشت شهری به‌اصطلاح چپ است، یعنی در مسیر حتی یک جاده‌ی اصلی قرار ندارد تا از این طریق ثروتی برای مردمانش به وجود بیاید. خب چه فکر و ایده‌ای بهتر از ایجاد ساختاری نظام‌مند و کارشناسی شده از معرفی میراث بااهمیت فرهنگی استان و دست‌به‌کار شدن برای امر توریسم و گردشگری؟ معرفی دقیق و تخصصی و البته ارائه‌ی آن به مخاطبان و یک برنامه‌ریزی درست و علمی برای امر توریسم می‌تواند نجات‌بخش فقر و بی‌کاری شهرستان شود.

۲ – همه می‌دانیم که موزه‌ی لوور پاریس چه اهمیت عظیمی میان موزه‌های جهان دارد. بسیاری از آثار ارزشمند تاریخ هنر در این موزه گردآمده‌اند. حال فکرش را کنید مفرغ‌های کوهدشت را اعتبار این موزه می‌دانند. در موزه لوور فرانسه یک تالار فقط به مفرغ‌های لرستان اختصاص داده‌شده است و موزه‌های شیکاگو، فیلادلفیا و متروپولیتن نیز میزبان این آثار هستند. مفرغ‌های لرستان اولین پیوند صنعت و هنر را در طول تاریخ فرهنگ بشر بازنمایی می‌کنند. این مفرغ‌های به دو شیوه‌ی ریخته‌گری و چکش‌کاری ساخته‌شده‌اند، هم از منظر شیوه‌ی ساخته‌شدن و هم ازلحاظ کارکرد فرهنگی و هم ازلحاظ فرم و زیبایی‌شناسی جزو بی‌نظیرترین آثار هنری تاریخ هستند. ما با دیدن این آثار می‌فهمیم که مردم لرستان ( دقیق‌تر بنویسم بشرهای نخستین) چه فرهنگی داشته‌اند و چگونه به جهان نگاه می‌کردند و جهان را چگونه برای خود معنا می‌کردند. به‌راستی این آثار جهانی را بر ما آشکار می‌کنند. در این کوتاه نوشته قصد تحلیل این آثار ارزشمند را ندارم چراکه مطالب بسیاری در این باب در همین دانشگاه‌های خودمان به نگارش درآمده است و هنرمندان بسیاری از فرم مفرغ‌ها برای خلق آثارشان الهام گرفته‌اند. بله این مفرغ‌ها حالا دیگر اعتبار موزه‌های جهانند. البته کوهدشت لرستان فقط با مفرغ‌ها شناخته نمی‌شود. غار میرملاس یکی از اولین سکونت‌گاه‌های بشر -در کنار غار لاسکو فرانسه والتامیرا اسپانیا -هم در این منطقه از جهان قرار دارد. غاری که حالا دیگر مصائبش را همگان می‌دانند. اولین نقاشی‌های بی‌نظیر بشر در این غار وجود دارند. همین دو-مفرغ ها / غارمیرملاس- کافی است تا یک شهر بتواند مرکز توریسم نه‌فقط ایران بل دنیا شود. همین دو کافی است تا ثروتی عظیم برای آن شهر و مردمانش به وجود آورد. همین دو کافی است تا شهری را سر زبان‌ها اندازد؛ اما بر ما چه گذشته که این شهر با این فرهنگ یکه و غنی و سرشار سازمان میراث فرهنگی ندارد. یا اگر نیم‌بند سازمانی دارد غیرفعال و غیر خلاق و منزوی و بی‌سروصدا عمل می‌کند. چرا این سازمان نمی‌تواند سازوکاری را فراهم کند تا بودجه‌هایی را در اختیار پژوهشگران قرار دهد و رونق تازه‌ای برای این میراث گران‌سنگ ایجاد کند. چرا بودجه‌های میراث فرهنگی در دام رانت گرفتارشده و دستاوردهایی غیرعلمی و ناکارآمدی را سبب می‌شود. از دولت قبل انتظار نمی‌رفت که برای این مسئله کاری کند. در دولت قبل همان مصائب که بر مفرغ‌ها و غار میرملاس رفته نه‌فقط بر کل میراث فرهنگی که بر کل فرهنگ و جامعه رفته است. سازمان میراث فرهنگی در دولت قبل تبدیل به اتاق خلوتی شده بود که دست‌به‌دست می‌چرخید در دست کسانی که به‌راستی هیچ ربطی به فرهنگ نداشتند. شنیدم که یکی از مدیران میراث فرهنگی دولت قبل می‌خواست رشته‌ی «فیزیک اسطوره » را در دانشگاه‌ها راه‌اندازی کند. فکرش را بکنید به‌طور مثال می‌خواستند فشار و قدرت دست آرش بر کمانش را محاسبه کنند. یا به‌طور مثال وزن و قدرت ضربه گرز رستم را حساب کنند. این گوشه‌ای از مصیبت‌های طنز تراژیک آن سازمان بی‌چاره بود. همه می‌دانیم که به نام تمرکززدایی از تهران سازمان را به شیراز انتقال دادند و در این نقل‌وانتقال روزگار میراث فرهنگی را سیاه کردند. در این نقل‌وانتقال و بازگشت دوباره چه چیزهای از دست رفت و سر به نیست شد بماند. نمی‌خواهم بیشتر از این وارد این ماجرا شوم هرچند می‌دانم روزی عمق فاجعه بر همگان آشکار خواهد شد؛ اما انتظار از این دولت که خود را دولت راست‌گویان و پاک دستان می‌داند چیز دیگری است. درست است که یک خرابه را تحویل گرفتند اما باید کاری کرد. باید با کمک نیروهای متخصص و رانت زدایی جان دوباره‌ای به کالبد بی‌جان میراث فرهنگی دمید. چند وقت پیش نزد یکی از نفرات اصلی تصمیم‌گیری‌های کلان شهرکوهدشت رفتم و خواستم درباره‌ی فرهنگ بومی خودمان و اهمیتش در جهان و نادیده گرفتنش در داخل باب گفتگو را با ایشان بازکنم. هرچند که تن به گفتگو نمی‌داد و بیشتر درگیر بدوبیراه گفتن به فرهنگ لرستان بود. بعد از کلی تته‌پته از او به‌عنوان یکی از پرقدرت‌ترین اشخاص لرستان درخواست کردم که در صورت امکان بنیادی را طرح‌افکنی کند تا آزادانه و بدون واسطه‌ی دولت، فرهنگ لرستان در حوزه‌های مختلف موردمطالعه و بررسی قرار بگیرد. بنیادی که مرکز حفظ ارزش‌های میراث فرهنگی لرستان شود. بنیاد یا پژوهشگاهی که تحصیل‌کرده‌های هنر، صنایع‌دستی، جامعه‌شناسی، مرم شناسی، میراث فرهنگی و… را کنار هم بنشاند و به پژوهش و آسیب‌شناسی و نیازسنجی میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری لرستان و کوهدشت بپردازد؛ و تا کار از کار نگذشته فکری به حال این وضعیت کند؛ اما آن‌چنان جواب کوبنده‌ و غیرفرهنگی گرفتم که شرم دارم در این متن بدان بپردازم. احتمالاً بعد از ترک آنجا متهم شده‌ام به آرمان‌گرایی و البته دنبال دردسر گشتن و این‌جور حرف‌ها؛ اما من یک‌چیز را خوب می‌دانم شهر من یکی از مراکز مهم تاریخی دنیاست. حتی اگر امروز به این جایگاه نرسد روزی خواهد رسید. روزی که البته تمام ترس من این است که دیر شده باشد. کوهدشت می‌تواند با همین غار میرملاس مرکز توریسم و گردشگری ایران شود؛ و توریسم می‌تواند فرهنگ گمشده‌ی ما را به ما برگرداند و فرهنگ ازدست‌رفته‌ی ما را دوباره احیا کندو به رفع فقر و بی‌کاری کمک کند و حتی خشونت و اعتیاد را هم کمتر کند. باشد که سیاستمداران شهرم در دولت جدید جور دیگری بی اندیشند و برای این مهم دست‌به‌کار شوند. یا حق.

 

* دانشجوی دکتری پژوهش هنر