عقد سیمره و کشکان را جاری کنید/ خشکی خشکسالی بوده و خواهد بود
ولیاله آزادبخت/ کشکان: امسال که دست نیاز زمین از سخاوت آسمان بهرهای نداشت، کشاورز رنج کاشتهی خود را از خاک برنداشت. به عبارتی کاشت بود، برداشت نبود. دستان چاک چاک زبر برزگرش از این چرخه نحس خالی است. دل و دماغی ندارد. گُل از گُل وجودذی جودش نمی شکفد. در بیان ژکانِ زهرآگین خود مورد طعنه […]
ولیاله آزادبخت/ کشکان: امسال که دست نیاز زمین از سخاوت آسمان بهرهای نداشت، کشاورز رنج کاشتهی خود را از خاک برنداشت. به عبارتی کاشت بود، برداشت نبود. دستان چاک چاک زبر برزگرش از این چرخه نحس خالی است.
دل و دماغی ندارد. گُل از گُل وجودذی جودش نمی شکفد. در بیان ژکانِ زهرآگین خود مورد طعنه و گواژِ کاشتِ کشت بد قد و قوارهی سالِ شوم خویش است. امید خلسه و شادمانی او به واماندگی و حسرت بدل شده است. این روزها برداشت صفر و بسیار ناچیز او از زمین، او را زمین گیر کرده و چنان ضربات و صدمات جبران ناپذیری بر پیکر ضعیف و نحیفش وارد آمده که اگر بر رنج رفتهاش خون بگرید، گناهی نیست. نقاب حزن انگیز خشکسالی، چهرهای رویان ونمادین از کشاورز را در جمیع جهات، به نمایش و همایش همگان گذاشته که وصف الحال بدحال این پیر ژولیده ژیان را از گزند چنگار بی درمان سالهای پی هم کسادی، به صد دفتر نشاید گفت و شنفت. کشاورز، هزاران حرف در نگاه و هزاران شکوه در دل، اما با سکوت “تنگدستی را نهان در آستین” دارد. او در پَر پرگار روزگار خویش، از شیر خوارگی تا پیرسالگی، هماره سر بر آستان جد و جهد جبر و جبروتش ساییده و چپانش را روی خاک خاکروبهی زمین زرع و کشتش انداخته و نان جوین خورده است. آری او با خاک، اُلفت اَلیفی دارد. او نام را ازنان و نان را از خاک میگیرد. کشاورز در آیند و روند زمان و در چرخهی چرخان چرخش دهر، پدیدهی حکمت را نیز به درستی آموخته که “اگر هزاران نفر دعا کنند باران ببارد، شاید خداوند با کودکی است که چکمههایش سوراخ است.”…
و صد اما برای به سامان کردن وضعیت وخیم این ورزیدهی وزین، حرف و حدیثهای زیادی بر اریکه ادعا گفتهاند و خواهند گفت.اندکی از این بسیار ادعاها را باید در سرفصل همیشگی وعدههای ریش درآوردهی باروری پتانسیلهای بالای شهرستان کوهدشت، که بارها سوداگران سودای سروری سیاست و ریاست، آن را قطب مهم کشاورزی خواندهاند، جست. ادعاهای پیچیده در زورقهای طلایی که گاه اغواگر هم بودهاند، در کمند سد معشوره یا مهشوره، کماکان به قول و قوّت خود باقیاست. کسانی که برای احیای حقوق حقهی کشاورز، خود را برای میوهچینی جلو انداخته، از گردنهها و گریوههای زیادی گذشتند تا خود را افرادی خوش محضر ونیک اقبال، جلا و جلوه دهند، بلکه از پویه و رفتارشان، کشاورز اعتمادی کند و رایی به صدارتشان صادر نماید. کسانی که در پس پستوی زبان، شیر شیران ولی در عمل بهسان روبه شَل، دُم میاندازند و دَم بر نمیآرند…
آنان میگفتند که قادرند در طرفه العینی، روضهی رضوانی از پیوند دو رود عظیم سیمره و کشکان، پدید آرند. میگفتند که قادرند با ممزوج این دو رود روان، بیستون و چهلستون بسازند. میگفتند که کشاورز را به یمن این پیوند، به آلاف و الوف میرسانند. آن همه قیل و قال چه شد؟!
درست در روزگاری که نطفهی حرام دَلهدزدیها و لفت و لیس اموال هزاران میلیاردی بیتالمال، در جیبِ جیببرهای قهار زمان، همچون فلان و فلانها، نضج میگرفت، این ادعاها سر بر آبی آسمانها میسایید. چه جور اعتبار برای آن همه همهمه و زمزمهی زوال اموال بود، ولی برای سر خوشیحال ناخوش بندهای سیاه چُرده چون کشاورز نبود و نیست؟ چه جور اعتبار برای انتقال بیرویه و بی سویهی سرمایه ملی آب بی صاحب لرستان به دیگر جاهای خوش شانس هست، اما برای ساخت سد ساکت معشوره نیست؟ دستان سرد و زمخت کشاورز از همه گسسته، امید به این سد و سدها بسته است. تا حال که از این صدها، سدی به بار ننشسته است. این شجره طیبه کی و کی میوه میدهد خدا میداند. عقل عقیل میگوید همچنان که گاهی وزش بادی، بنیادی را از بنیان میکَند، همچنان که ابرها میغرند و میگریند و به صورت زمین، سیلی سیل میزنند، همچنان که گاهی زمین دچار سوء هاضمه میگردد، میترشد و میلغزد، خشکی خشکسالی نیز هر از دورهای در قاموس طبیعت، دور میخورد. بوده و خواهد بود. خیال کسی از شر گَر آن آسوده نشود. این آب آبی همیشه در دسترس نیست. گاهی به فاصله سال و سالهایی از ما دور میشود ولی میشود با ذخیرهی ذخایرغنی آن، پای آن را به مزارع کشید و در سایهسارش سبز ماند. بدانند و بدانیم که کشاورز ید طولایی دارد. او دست از سر خاک برنمیدارد. این گوی و این میدان. روز از نو روزی از نو. صدارتنشینان و کیاست طلبان، دست این دو رود بزرگ را که قرنها از عمرشان میگذرد، در دست هم بگذارند و عقدشان را جاری کنند و هورای شهبازی کشاورز را از این مبارک وصلت ،سردهند، شاید بینوا لقمه نانی به کف آرد و روزی روزگار عیال کند. نماینده دولت که در بیخ گوش کشاورز است، صدای مجروحیت و مصدومیت او را از سانحهی سخت خشکسالی، به استماع دولتمردان برساند شاید در تلاقی این فریادها،جان تازهای یابد. دولت باید بیهیچ عذر و بغضی به اقناع این رنجدیده و گنجندیده تمکین کند. دولت باید جثهی بیمار کشاورز را که از بد حادثه، بر زمین تفتیدهی سوزان سال، افتاده به اورژانس خزانهی ملی ببرد، نوشش را بی نیش، سیراب نماید تا بازوان ستبر و سترگ زخمیاش برای فرداهای دیگر، التیام یابد…
برادر ارجمند جناب آقای آزادبخت بسیار عالی بود ، امید واریم گوش شنوایی
برای شنیدن و اراده ای برای احقاق حق ولی نعمتان این شهرستان باشد. انشالله
[پاسخ]
از ابراز محبت شما ممنونم من هم امیدوارم.
[پاسخ]
ماباىدفقط در صحنه باشىم و بس.سکوى پرتاب کوهدشت سد مىخواهد چکار.
[پاسخ]
لبخندی به نشانه تایید تقدیم تان.
[پاسخ]
سلام .مثل همیشه مختصر ومفید..موفق باشید.
[پاسخ]
سلام و سپاس حاجی مثل همیشه موفق باشید.
[پاسخ]
آقای آزادبخت بسیار عالی بود
[پاسخ]
آقای آزادبخت بسیار عالی بود اما کو گوش شنوا
[پاسخ]
آقای آزادبخت شما چه زیبا می نویسید آن وقت هم که دانش آموز شما بودم قلم توانا و خط زیبایی داشتید ماشاالله…
[پاسخ]