عشق
عشق یعنی بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات در درازنای یک رودخانه ی پیر همسایگی دو آغوش گرماگرم دلهره و ترس در امتداد اتصال یک زنجیر عشق شاید پهلو گرفتن معشوقه ای باشد در ساحل کالبد عریانت نمناکی روحی آشفته از آشوب آشوب مبهم چشمان لرزانت عشق همان بودن انسانیست با انسان […]
عشق
یعنی
بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات
در درازنای یک رودخانه ی پیر
همسایگی دو آغوش
گرماگرم دلهره و ترس
در امتداد اتصال یک زنجیر
عشق
شاید
پهلو گرفتن معشوقه ای باشد
در ساحل کالبد عریانت
نمناکی روحی آشفته از آشوب
آشوب مبهم چشمان لرزانت
عشق
همان
بودن انسانیست
با انسان
احترام خداست
به تلقی یک چوپان
وصال «میلو» و «کازیا»
یک قدم مانده به مرگ
در پامپی
یا سکانس آخر یک سرباز
لابلای دره های کردستان
عشق
یعنی
بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات
در درازنای یک رودخانه ی پیر
شاعر: بهنام دوستی
باسلام .درود بر بهنام عزیز شاعر جوان ودوست داشتنی .لذت بردیم استاد .
[پاسخ]
سکانس آخر یک سرباز/لابلای دره های کردستان….عشق یعنی بهنام دوستی
[پاسخ]
بسیار عالی/درود بر شما
[پاسخ]
سلام، شعر قشنگی بود…
موفق باشید…
[پاسخ]
بسیارعالی بود استاددوستی دستمریزاد….
[پاسخ]
پسر عمو شعر زیبایی بود لذت بردیم موفق باشید….
[پاسخ]
درودبرشما
شعرخوبی بود،ماناباشید.
[پاسخ]