شعر عاشورایی/ خالی گهواره

  خالی گهواره   هفتاد و دو یعنی پدر فردا غریب است یعنی پسر لالایی اش« امن یجیب» است هفتاد و دو یعنی تو باید مرد باشی مثل علی اکبر که غوغا کرد باشی یعنی تو «یک» را «دو» کنی تا جان بگیرند ابر تمام چشمها باران بگیرند… حتما کمی هم درد دارد…تیر، تیر است! […]

1md3ainhad0542

 

خالی گهواره

 

هفتاد و دو یعنی پدر فردا غریب است
یعنی پسر لالایی اش« امن یجیب» است
هفتاد و دو یعنی تو باید مرد باشی
مثل علی اکبر که غوغا کرد باشی
یعنی تو «یک» را «دو» کنی تا جان بگیرند
ابر تمام چشمها باران بگیرند…
حتما کمی هم درد دارد…تیر، تیر است!
سیب از گلویت…اتفاقی بی نظیر است
وقتی هدف شش ماهه ای بی شیر باشد؛
اصلا نباید شعبه ای در تیر باشد
اینقدر طنّازی نکن دشمن حسود است
با خواهرت بازی نکن دشمن حسود است
یک زن زمانی دل به دریا می دهد که…
شش ماهه اش را دست بابا می دهد که…
من خالی گهواره ات را دوست دارم؛
حتی گلوی پاره ات را دوست دارم
میدان به استقبالت آمد زود برگرد
با دسته گل از آتش نمرود برگرد
بی تو نفسها حلقه ی دار رباب است
شب مصرعی از چشم بیدار رباب است

 

شاعر: بهناز ابوالوفایی