آیا «محمد رضا نظری دارکولی» فرانتس کافکای ایران است؟

«بهرام مقدادی» معتقد است که رمان «فرار» نوشته «محمد رضا نظري داركولی» مانند داستان مسخ «فرانتس كافكا» روايت گر تنهايي بشر است. به گزارش لکنا به نقل از «آرتنا»، انتشار جنجالی رمان « فرار » نوشته ی محمد رضا نظری دارکولی نویسنده و منتقد ادبی صاحب سبک ایرانی در آمریکا ، نویسندگان و منتقدان ادبی […]

«بهرام مقدادی» معتقد است که رمان «فرار» نوشته «محمد رضا نظري داركولی» مانند داستان مسخ «فرانتس كافكا» روايت گر تنهايي بشر است.

به گزارش لکنا به نقل از «آرتنا»، انتشار جنجالی رمان « فرار » نوشته ی محمد رضا نظری دارکولی نویسنده و منتقد ادبی صاحب سبک ایرانی در آمریکا ، نویسندگان و منتقدان ادبی را با این پرسش روبرو کرده است که آیا محمد رضا نظری دارکولی فرانتس کافکای ایران است؟
دکتر بهرام مقدادی استاد سابق ادبیات تطبیقی دانشگاه کلمبیای آمریکا برای رمان « فرار » مقدمه ای نوشته است که در آن جهان نگری نظری دارکولی را با کافکا مقایسه کرده است.
ازآنجا که استاد بهرام مقدادی یک کافکا شناس است این قیاس برای منتقدان ادبیات داستانی قابل توجه بوده است.
رمان « فرار » توسط انتشارات شرکت کتاب در آمریکا منتشر شده است.
محمد رضا نظری دارکولی نویسنده ی کتاب «راهنمای داستان نویسی» است. وی با این کتاب تعاریف تازه ای از عناصر داستان را وارد ادبیات داستانی کرد.

 

a5360d20acd22c_02

متن مقدمه ی استاد بهرام مقدادی برای رمان « فرار » به این صورت است:
رمان « فرار » نوشته ی محمد رضا نظري داركولی درست مانند داستان مسخ فرانتس كافكا روايت گر تنهايي بشر است. در داستان مسخ وقتي گره گوار سامسا به حشره‌اي تبديل مي‌شود، با وجود اينكه نان‌آور خانواده است، اما همه ی اهل خانه او را طرد مي‌كنند. خواهرش مي‌گويد: « بهتر است فردا او را دم در بگذاريم تا خاكروبه‌ای او را همراه آشغال‌ها با خود ببرد. آخر او به درد چه مي‌خورد؟!» در رمان « فرار » نيز ارژن از اطرافيان و حتي از خودش متنفر شده است او حتي از خودش مي‌گريزد و با خود بيگانه شده است. رمان « فرار » از طرفی همچون داستان پزشك دهكده‌ی كافكا شخصيتی را براي ما تصوير مي‌كند كه زندگي عشق و ميل خود را فدای حرفه‌ی خود مي‌كند. در پزشك دهكده، پزشك تمام زندگي و عشق خود را فدای حرفه‌ی طبابت مي‌كند اما مي‌بينيم كه زندگي و عشق خود را مي‌بازد و در طبابت نيز موفق نمي‌شود. چنان كه مريض‌اش مي‌ميرد. در رمان فرار نيز ارژن تمام عشق وزندگي خود را فدای حرفه‌ی نويسندگي خود مي‌كند اما در نهايت هر دو را از دست مي‌دهد و مي‌ميرد.
اين رمان جواني را برای خواننده تصوير مي‌كند كه نه راه فرار دارد، نه تفريح مي‌كند و نه اميد به آينده دارد و تمام روزهاي زندگي‌اش تكراری شده است.
هيچ تحول و تنوعي در زندگي او نيست. زندگي او با مرگ فرقي ندارد.
نه كاري و نه شغلي دارد كه خودش را سرگرم كند و نه اميدي به پيشرفت دارد. چرا كه « كفش‌های او تنگ است » و اين يعنی موانعي وجود دارند.
ارژن آدم برفی مي‌سازد. آدم برفی بر روی قبرهای مردگان. آدم برفي‌هايي كه همانند اصلشان بي تفكر و سرد هستند.
يكي از تصويرهای گويای اين رمان تصوير عقربی است كه اگر دور تا دور آن را نفت بريزيم به طوری كه عقرب در وسط قرار گيرد و آن‌گاه آن را مشتعل كنيم، عقرب از ترس سوختن به هر طرف مي‌رود و در پايان كار چون راه فراری پيدا نمی ‌كند به خودش نيش مي‌زند و به اصطلاح خودكشی مي‌كند. مانند انساني كه تمام راه‌های فرار را برروی خود بسته می ‌بيند و در اين‌جا ارژن.
رمان « فرار» نوشته‌ی محمدرضا نظری داركولی يك رمان نمادين است و بايد بارها خوانده شود.

 

محمد رضا نظری دارکولی/ دبیر سرویس داستان لکنا