گذری کوتاه بر تاریخ کرد،کلهر، ایوان و شاکه و خان منصور/ دکتر علیرضا خانی

به بهانه ی برگزاری کنگره‌ی شاکه و خان منصور ایوانی در اردیبهشت ماه ۹۳ در شهر ایوان

بسیاری از دوستان و اهل قلم کرد با آگاهی از برگزاری کنگره ی شاکه و خان منصور ایوانی با پیام یا تماس یا ایمیل از نگارنده درخواست دیوان شاکه و خان منصور یا زندگی نامه ی این دو شاعر فرزانه را داشتند که تصمیم گرفتم تا مقدمه ای در تاریخ کرد،کلهر، ایوان و شاکه و خان منصور را بنگارم و در اختیار این عزیزان قرار دهم هر چند دوستان دیگر در گذشته این مهم را به انجام رسانده اند و کار آنها نیز قابل تقدیر و ستایش است اما آنچه اینجا خواهد آمد در پیوستگی تاریخ کرد و کلهر و ایوان و شاکه و خان منصور است که شاید جهت نگارش مقالات در رابطه با شاکه و خان منصور مورد استفاده قرار بگیرد و در شناخت پژوهشگران از تاریخ کلهر، ایوان و شاکه و خان منصور مفید باشد.
ظاهراً واژه ی کردستان را نخستین بار در دوره ی سلاجقه و در زمان فرمانروایی سلطان سنجر (۵۲۲-۵۱۱ه.ق) برای تمییز نواحی کردنشین از ولایت جبال وضع کرده اند و آن ولایتی بود شامل «سرزمین های بین لرستان و آذربایجان و قسمتی از اراضی غرب سلسله جبال زاگروس در ایران )و از همان دوره است که آن ناحیه را رسماًبه نام کردستان در دفاتر ثبت کرده اند. منطقه ی کوهستانی و پهناور زاگروس ،به سبب پناهگاه های طبیعی،رود های پر آب ،درّه های آباد ،آب و هوای معتدل و خنک ،تماس و هم جواری  با ممالک متمدن قدیم چون :عیلام ،سومر،آکد و بابل و قرار گرفتن در مسیر ارتباطی عیلام،در دنیای گذشته حائز اهمّیّت بوده است. در کتاب های تاریخی گذشته به ویژه آثار پس از سده ی هفتم پیش از میلاد از سرزمین کردوئن و یا اقلیمی به این نام سخن به میان آمده است، و این سرزمین هم طبق آثار سر مارک سایکس و برخی آثار دیگر، باید در منطقه ی سرچشمه های زاب کبیر و دجله و در جنوب دریاچه ی وان بوده باشد«آخرین وارثان خلفا». سن مارتن، در یک اثر تاریخی و جغرافیایی می نویسد: سرزمین«کردوئن»، در قدیم به نام «کرد چیخ» شناخته می شد. که آن هم یک تعبیر ارمنی است و معنای آن نیز «ارمنیه ی کُرد» می باشد. طرف بالای آن، اقلیم واسپورکان( اقلیم واسپورکان استانی ارمنی نشینی در آن زمان در ارمنستان فعلی بوده). قسمت پائین آن آسوریه، خاور آن ارمنیه و باختر آن کوره ی موغ (کوره ی موغ، در ادوار کهن استان را کوره می گفتند و در لفظ کردی محل اجتماع می باشد و «موغ یا مغ» به معنی مرد روحانی در آئین زرتشتی است، که محتمل است این محل به نام مغ ها «کوره ی مغ» خوانده شده باشد) بوده. نورمن در تاریخ شرق قدیم در این خصوص می نویسد: منزل و ماوای قوم کُرد از خلیج فارس تا بحر خزر ادامه داشت.

 

IMAGE634641652910412500


سرزمین کردستان در میان ولایات: جزیره (طبیعت جلگه پهناور بین النهرین را که فرات و دجله در آن جاری است به دو قسمت تقسیم نموده، قسمت شمالی آن، که منطقه ی قدیم آشور بود، جزیره نامیده می شود). عراق، جبال( جبال، ناحیه کوهستانی پهناوری که یونانیان آن را مدیا Media می گفتند و از طرف مغرب به جلگه های بین النهرین و از طرف شرق به کویر بزرگ ایران محدود بود، عرب ها آن را «جبال» می نامیدند)، آذربایجان، موکان، آران و ارمنیه واقع بوده، کتاب تقویم البلدان هم تا حدودی همین تقسیمات را تأیید می نماید و ولایت کُرد را در پنج اقلیم بشرح زیرنشان می دهد:
اقلیم جبل: سلطانیه، همدان، قرمیسین(قرمیسین، کرمانشاهان که نام آن معمولاً بصورت مختصر کرمانشاه گفته می شود در نزد اعراب به نام «قرمیسین» معروف بود. که بصورت «قرماسین و قرماشین» نیز نوشته می شده، مقدسی، نخستین کسی است که اسم ایرانی کرمانشاهان را در کتاب خود آورده است) اربیل، شهرزور… جزو آن بوده اند . لازم به ذکر است که ایلام امروزی نیز جزئی از «قرمیسین» یا کرمانشاهان بوده و به استناد تاریخ تا قبل از سال ۱۳۴۳ شمس یکی از شهرهای استان کرمانشاه بشمار می رفته است. پس در اینجا هرگاه نامی از کرمانشاه برده می شود تا زمان اتابکان لر بخشی از استان ایلام امروزی از جمله شهرستان های ایوان(آریوحان) و شیروان چرداول جزو کرمانشاه یا کلهر محسوب می شده و بخشی دیگر آن که شامل شهرستان های دهلران، ایلام، دره شهر جزو لرستان کوچک به حساب می آمده است. یاقوت حموی(متولد ۵۵۴- متوفی ۲۶۲ هجری قمری) در البلدان می نویسد: اقلیم چهارم ناحیه ای است وسیع وگسترده در کوهستان میان اربیل و همدان که مردم این نواحی همگی کُردند.رشید یاسمی در کتاب کرد و پیوستگی نژادی آن می نویسد: یکی از شعبه های مشهور نژاد آریایی که محققان را در آریایی بودن آن ها شکی باقی نیست کردان هستند که از زمان باستان نامشان مذکور است. اصل نام کردستان بطوری که روایت می کنند، از طرف سلجوقی ها به منطقه ی بین آذربایجان و لرستان و یا به ولایات غرب زاگرس  داده شده است. حال طبق روایت اوّل ممکن است این نام، تنها برای ولایت سنه، دینور، همدان و کرمانشاه بوده باشد و به اساس روایت دوم ممکن است این نام تنها به ولایت شهرزور و کویه اطلاق شده باشد. امیرشرف خان بدلیسی در کتاب «شرفنامه» تاریخ مفصل کردستان، ولایات کردنشین را از کنار دریای هرمز تا به ولایت ملاطیه و مرعش و در جانب شمال ولایت فارس و عراق عجم و آذربایجان و ارمن صغری و ارمن کبری و طرف جنوبی آن را عراق عرب و موصل و دیار بکر می داند.
حمدالله مستوفی درنزهه القلوب می نویسد: کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایت عراق عرب و خوزستان و عراق عجم و آذربایجان و دیار بکرپیوسته است :آلانی،الیشتر،بهار،خفتیان،دربند تاج خاتون،در بند زنگی،دزبیل،دینور،سلطان آباد  چمچال ،شهرزور،کرمانشاه(قرمسین)،کرند و خوزستان ،کنگور (قصراللصوص) ، ماهیدشت (مایدشت)،هرسین،وستام».
استاد سارایی در کتاب شاعر قله های مه آلود به نقل از واسیلی نیکتین منطقه ی حمل سکونت کنونی کردها را چنین ترسیم می کند:«در زمان فعلی کردها از جنوب به شمال به صورت نواری پهن که مرز ایران و عراق را هم در بر می گیرد ،از قصبه ی مندلی (درمشرق بغداد)و سپس با در بر گرفتن خطی که ایران وترکیه  را از هم جدا می کند تا کوه آرارات و از شمال تا حاشیه های ماورای قفقاز (ارمنستان و آذربایجان و شوروی)گسترش یافته اند ،»و می افزاید آن چه امروز در ایران هویت کردی خود را حفظ کرده ،شامل کردستان،کرمانشاه،ایلام و بخش های عمده ای از لرستان و آذربایجان غربی و شمال خراسان است.
مستر لسترنج در کتاب (سرزمین های خلافت شرقی)می گوید:در اواسط قرن ششم هجری سلطان سنجر سلجوقی،قسمت غرب جبال را که از توابع کرمانشاه بود مجزا نمود و آن را”کردستان “نامید و برادر زاده ی خود سلیمان شاه را به حکومت آن جا گماشت.
حمداله مستوفی می گوید:در زمان “سلیمان شاه”کردستان ترقی خوبی کرد و شهر”بهار”را مرکز حکومت خود قرار داد. شهرهای مهم این کردستان به نقل از نقشه و تعریف لسترنج: کرمانشان=کرمانشاه، حلوان، چمچال ،الیشتر ،لنگاور ، دینور،شهرزور،و بهار بوده است.
محمد جمیل روژبیانی در کتاب فرمانروایی مکریان در کردستان می نویسد:در سده ی هفتم هجری قمری “سلیمان شاه ایوانی” از کردهای ایوان گیلان غرب از توابع خانقین فرمانروای کردستان بود.برخی از تاریخ نویسان به اشتباه وی را با «سلیمان پسر پرچم ایواقی ترکمان» که یکی از نزدیکان«المستعصم بالله» خلیفه ی عباسی بوده یکی دانسته اند ولی باید دانست که سلیمان شاه ایوانی به دست لرهایی که از نزدیکان پدر زنش بودند به قتل رسید لکن سلیمان شاه ایواقی ترکمان به فرمان هولاکو کشته شد۵.معین نطنزی گفته است:بدرالدین مسعود ،سلیمان شاه ایوان را کشت.بسیاری از مورخان حتی خود شرف الدین خان بدلیسی اشتباه کرده اند تنها کسی که در این اواخر به این اشتباه پی برد محمد عبدالوهاب قزوینی است که در زیرنویس های جوینی آن را آورده است.
در عهد ساسانیان نیز ایوان جزء سرزمین پهله -پهلو شناخته شده که این سرزمین شامل شهرهای اصفهان،ری،همدان،کرمانشاه،دینور و ماسبذان و مهر جانقذق، نهاوند و کوفه و قم و قزوین و کومش و آذربایجان بوده .آقای اسکندر امان اللهی در کتاب قوم لر به روایت از کتاب (ایران در آستانه ی یورش تازیان)ترجمه ی یحیایی در مورد شرح ماسبذان چنین می نویسد،ایالت ماسبذان (ماسپتان)(ماسبذان-ماه سوزان)در آخرین دوران اشکانیان علیمائید (الیمایید)واقع در شوش بود(ماسباتیکا)نام داشت. مرکز این استان سیروان نامیده می شد که بعد از پیروزی اسلام به دست موسی اشعری همراه با مهر جانقذق و دینور فتح شد و جزء تشکیلات اسلامی نیز به جبال یا کوهستان معروف بود. ابن حوقل نیز در سفرنامه ی خود می نویسد(سیمره و سیروان دو شهر کوچکند که بناهای آن ها مانند شهر های موصل و تکریت اغلب با گچ و سنگ است و میوه بسیار و گردو و دستنبویه و محصولات نواحی سردسیر و گرمسیر و آب ها و درختان و کشت های بسیار دارند این دو شهر جایی باصفا هستند و در خانه ها و کوه های آن آب جریان دارد.
ایرج افشار سیستانی به نقل از استرابون می نویسد: «ایلامیان ساکنان نواحی زاگروس در محدوده ی جنوبی ماد و شمال بابل و شوش بوده اند. چنین بنظر می رسد که جلگه ی «آریوخ Ariox» قدیمی ترین نام برای این منطقه بوده و از آنجاست که ایلامیان به کمک پادشاه آشور به نینوا شتافتند. تا پیش از قرون سیزدهم میلادی این جا بنام «آریوحان Aryuhan» شهرت داشته است شاید محل «حره Hara» مربوط به دوره  اسارت یهودیان باشد.
بنیامین تودله از آن به عنوان «آرین Arian» یادکرده و می گوید: «در حدود ۲۰۰۰ خانواده یهودی در آن جا مستقر بوده اند. پیش از اسکندر نام آریوخ به «سبد sabad»که جمع آن سبدان می باشد تغییر نموده که با پیشوند محل «ماه» (= منطقه) به صورت ماه سبد و ماه سبدان درآمده است. استرابون از آن با نام ماساباتیس بعنوان یکی از بخش های بزرگ ایلام بین شوش و نواحی اطراف کوه های زاگروس یاد کرده است.

 

-_1_~1


پلینی آن را «مزوباتن mesobaten »، دتونیسیوس ساکنان آنرا مزاباتی و بطلمیوس آن را سامباتائی می نامند. این نام به شکل های دیگری نیز در کتب جغرافی نویسان آمده است از آن جمله «ماسبتان» که گفته شده است کلمه «ما» ضبط دیگر است که لفظ «ماد» در تقسیمات جغرافیایی موسی خورنی این ولایت به نام «مای سپتا» و جزء کوست خوبران ذکر شده است. این ولایت دو حاکم نشینی داشت یکی شیروان و دیگری آریجان یا آریوجان».
در کتاب تاریخ تمدن ساسانی تألیف استاد سعید نفیسی آمده است که ماسبذان دو حاکم نشین داشته یکی به نام شیروان و دیگری آریوجان یا اریوحان یا اریجان یا آریوخ یا آریوخان که در زمان عثمان حاکم ماسبدان جیش بوده است بنا به نوشته ی آقای حمید ایزد پناه ،ابودلف تنها کسی بوده محل(آریوحان)بنام  دومین شهر ماسبذان و حاکم نشین این ولایت مشخص کرده و نوشته است از ( طرز) بسوی راست به ماسبذان و مهرجانقذق می روند که شامل شهرهای متعدد از جمله آریوحان است این شهر زیبا در دشتی میان کوه های پر از درخت (این دو کوه بانکول وشیره زول می باشند)واقع است و در آن آب های معدنی و گوگردی و معدن زاج و شوره و املاح دیگر وجود دارد(این قسمت نیز در گرمسیر ایوان آب های معدنی و حتی معدن گوگرد و زاج وجود دارد و بخشی از گرمسیر ایوان در منطقه بانمیل از دور شوره زار است و به گچان معروف است)آب آن به بندینجین(مندلی)می ریزد و نخلستان های مندلی با آن آبیاری می شوند (که این مطلب نیز در مطالب بعد به نقل از مه لا جمیل روژبه یانی توضیح داده شده است که تنها آبی که نخلستان های مندلی را آبیاری می کند رودخانه ی گنگیر ایوان می باشد).
آقای محمد حسین خانی نویسنده ومورخ ایلامی در کتاب گذری برتاریخ ایلام می نویسید در مورد نام ایلام اختلاف نظر وجود دارد.آریوحان محلی غیر از ایلام بوده و شاید یکی دیگر از شهرهای ایلام،آریوجان نام داشته است.ظاهر سارایی به نقل از یاقوت حموی می نویسد:”شهری زیباست در صحرا در میان کوه های پرازدرخت و دارای حوضچه های آب گرم و معدنی که آبش به سمت شهر بندنیجین روان است تا درآن جا نخل ها را بدان آبیاری کنند.” ظاهر سارایی نیز می نویسد:«آریوجان همان درّه ی ایوان است که راولینسون ضمن شرح نسبتاً مبسوطی درباره ی آن می گوید:«چنین به نظر می رسد که جلگه آریوخ قدیم ترین نام برای این منطقه بوده و از آن جاست که عیلامی ها به کمک پادشاه آشور به نینوا شتافتند من معتقدم که پایتخت آن همان«زرنه  » است.آریوجان یکی از دو حاکم نشین ایالت ماسبذان بوده است که از حیث راه های ارتباطی چنان که راولینسون در سفرنامه اش شرح می دهد،اهمیت داشته است.» طبق نوشته ی یاقوت حموی بَندَنیجین در قرب «رذّ» ماسبذان بوده و آب های جاری آریوجان بدان جا سرازیر می شده است. پس در تاریخ کردستان و کرمانشاه، ماسبذان به نام ایوان(اریوحان) و سلیمان شاه ایوانی نیز برخورد می کنیم و اسناد تاریخی در این باره بیان می داریم.
ملا جمیل روژبیانی در کتاب کردی”ولاته که ت باشتر بناسه” یعنی سرزمینت را بهتر بشناس به زبان کردی می نویسد:ئه یوان:دییه کی گه وره یه …
که ترجمه ی فارسی آن را می آوریم: ایوان ،دهکده ای بزرگ است.نام منطقه و بخشی از فرمانداری شاه آباد استان کرمانشاه.غلام حسین مصاحب در دایره المعارف فارسی نام چند ایوان را برده است از جمله”ایوان استخر” در لاهیجان،”ایوان خرم آباد” در لرستان “ایوان کرخه”  و ” ایوان شاه  آباد”… حال آن مطالب عالمانه که فرهنگ جغرافیای رزم آرا و دایره المعارف فارسی از آن بحث نموده اند را با هم تلفیق کرده و از دل آن ها نام ایوان را درآورده ام که آن “ایوان” پایین شاه آباد ودر مغرب گیلان غرب و در مشرق دهستان چله  است و قسمت پایین آن منطقه “چوار”از فرمانداری ایلام است و غرب آن بخش شیروان چرداول و شرق آن بخش سومار از توابع قصر شیرین است جاده شاه آباد -ایلام از داخل آن رد می شود و در اطراف ایوان کوه بلند سه گوشه ای وجود دارد که بلند ترین کوه ایوان است و نام آن مانشت است که ۲۶۵۳ متر از سطح دریا بالاتر است.بزرگ ترین رودخانه ی آن گنگیر است که بطرف سومار می رود و رو به پایین بطرف مندلی و قازانیه .ایوان جایگاهی باشکوه و شاهانه و دشتی عظیم است که به ایوان خانقین معروف است و پیوندی هم به ایل ایوانی کهن و قدیمی دارد که بخشی از ایل کلهر است.
بعضی از تاریخ نویسان به اشتباه و سردرگم مانده اند و “ایوانی”و ایوائی” تورکمانیان را یکی دانسته اند برای مثال دکتر مصطفی جواد در صفحه ۲۱۳ جلد اول کتاب “بغداد” که ریچارد کوک به زبان انگلیسی آن را نوشته است و او آن را به عربی ترجمه کرده است می نویسد:ایلی ایواقی تورکمان در زمان هولاکو در مرز ایران و عراق جاگیر شد و زندگی می کنند. در حالی که در مرز ایران و عراق چنین ایلی مسکن نداشته و ندارند درضمن شمس الدین سامی در قاموس الاعلائم آن بحث را باز نموده و می نویسند:ئیوائی یا ئیوانی یا ئیواثی،ایلی ترک بودند که در سده ی هفتم قمری در آن زمان که جلال الدین خوارزمشاه به جهانگیری پرداخت این ایل به مرز گرجستان و اخلاط و آن ایل به کوه های آذربایجان پناه برد و خود را پنهان نمودنداما شاه جلال الدین خوارزمشاه به آن ها حمله ور شد و آن ها را تار و مار کرد و از دم تیغ گذراند تا این جا درست قصد قاموس الاعلام می باشد و نیز اعتقاد دارد که سلیمان شاه ایوانی همان سلیمان شاه ایوانی  از توابع گیلان غرب از توابع خانقین  بوده که ایوان امروزی جزیی از کلهر است و در نزدیکی گیلان غرب و خانقین می باشد که توضیح مفصل تر آنرا مه لا جمیل روژبیانی در صفحات ۴۴ و ۴۵ کتاب ولاته که ت با شتر بناسه آورده است
کلهر در کتب تاریخی
به باور نگارنده واژه ی کلهر تغییر شکل یافته ی واژه ی “گه ل ئاهوورایی” است که در طی زمان به “گه ل  ئه هوورایی “،” که ل ئه هوورایی”، “که ل هوورایی”،”که ل هووری”،”که ل هوور”، و امروزه نیز دو شکل تغییر یافته از ریشه ی خویش باقی مانده که “کلهر” و ” کلر” می باشد
استاد محمد احمد باقی(محه مه د حه مه باقی)در کتاب میژوی موسیقای کوردی می نویسد:(هه روه ها که لهوریش ره نگه له که له ئا هوورایی). نویسندگان دیگر واژه ی کلهر را در کتب خویش به کرات آورده اند و از ایل کلهر سخن ها گفته و تاریخ ها نوشته اند.دکتر کریم سنجابی در کتاب ایل سنجابی ، مجاهدت ملی ایران می نویسد:بزرگ ترین ایل کرمانشاه و بلکه بزرگ ترین ایل کرد  در زمان حاضر ایل کلهر است. ایل مردمان رشید،سوارکار،باسخاوت،مهمانوازی،با نشاط. این ایل بزرگ مجموعاً مشتمل بر بیست تا سی هزار خانوار است و ازطوایف وتیره های مختلف ترکیب یافته مردم کلهر تماماً شیعه هستند و محدودی علی اللهی هم دارند.این ایل در گذشته یک ایلخانی داشته و دارای بهترین املاک و مراتع بوده است.سرزمین محلات آن ها  در قسمت جنوب ولایت کرمانشاهان،تقریباً از پشت دروازه ی شهر تا حدود سر حد گسترده و متصل به یگدیگر است.
محمد امین زکی بیگ در کتاب تاریخ کرد کردستان می نویسد :پس از وفات شاه اسماعیل صفوی ،حاکم کلهر،ذوالفقار خان کلهر،با سپاهی گران رو به بغداد نهادند و در آن هنگام حاکم بغداد ابراهیم سلطان بوده ذوالفقار خان کلهر شخصاً به اتفاق بعضی از اطرافیان و منسوبین خود به نزد وی  رفتند، و در یک چشم به هم زدن بر ابراهیم سلطان حمله نمود و اورا به قتل رسانید و پس از او کسی جرأت نکرد در مقابل ذوالفقارخان ایستادگی و مقاومت بکند و به این طریق بغداد به سهولت و سادگی به تصرف ذوالفقارخان درآمد و به نام سلطان سلیم خطبه خواند و به نام وی نیز آن جا را اداره کرد».
شرفنامه از بعضی زنان کرد سخن به میان آورده که در امور مهم لیاقت خود را به منصه ی ظهور رسانیده اند. بخصوص در طایفه ی کلهر، بعضی از آن ها مقام ریاست طایفه را نیز داشته اند. شرفنامه، کرد را چهار بخش بزرگ می داند. «کرمانج، گوران، کلهر و لر».
رشید یاسمی در کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او می نویسد: پهلوان پیلتن و دلاور تهمتن رستم زال از طایفه ی اکراد  است و چون تولد او در سیستان بوده برستم زابلی اشتهار یافته و صاحب شهنامه صفت او را «رستم کرد» کرده و در روزگار ملک عجم هرمز بن انوشیروان سپهسالار نامدار و پهلوان روزگار بهرام چوبین که در ترکستان و خراسان نشو و نما یافته و نسب ملوک کرت و پادشاهان غور بدو می رسد او نیز از طایفه ی اکراد است و گرگین میلاد که به شجاعت معروف است کرد بوده و الحال قریب چهار هزار سال است که اولاد و احفاد اجداد او در ولایت لار به امر حکومت به استقلال مبادرت می کنند که اصلاً تغییر و تبدیل در اوضاع حکومت ایشان نشده است و اعجوبه دوران و نادره ی زمان سرحلقه ی عاشقان جفاکیش و سرخیل وفاکیشان محبت اندیش اعنی نهنگ دریای محنت و پلنگ کوهسار مشقت فرهاد که در زمان خسرو پرویز ظهور کرده از طایفه ی کلهر است».
آیت اله مردوخ کردستانی می نویسد: «نزدیک ترین لهجه های کردی به پهلوی اول لهجه ی لری است پس از لری لهجه ی کلهر به زبان پهلوی نزدیکتر است. سپس لهجه ی گوران بعد اورامی بعد گیلکی و بعد از آن کرمانجی».
گیو موکریانی در فرهنگ مهاباد می نویسد: «کتاب دینکرد که به زبان پهلوی نوشته شده است نموداری از گویش های لر و کلهر و شوان، و باربد نیز سرودهای خود را به همین گویش می سروده است».
واژه کلهر تغییر یافته ی «گه ل ئاهوورایی» بوده که در طول زمان مراحل تغییر آن بصورت زیر بوده است “گه ل ئاهوورایی” است که در طی زمان به “گه ل  ئه هوورایی “،” که ل ئه هوورایی”، “که ل هوورایی”،”که ل هووری”،”که ل هوور”، و امروزه نیز دو شکل تغییر یافته از ریشه ی خویش باقی مانده که “کلهر” و ” کلر” می باشد  که شکل دوم یعنی” که لر” نام طایفه ای در سراب بازان ایوان می باشد. ضمناً باید یادآور شویم که موسیقی کردی «هوره» نیز از مزامیر باستانی در ستایش اهورا مزدا بوده که در مناطق کردنشین بویژه در مناطق “که لهور” کردستان مشهور است و «هوره چرهای» یا کسانی که موسیقی هوره را از قدیم الایام تاکنون زنده نگاه داشته اند۱- ئه ولعه زیز۲- عه لی نه زه ر که لهور۳- سه ی قولی ما یشتی۴- ئبرایم حوسه ینی از ا یوان از مشهورترین «هوره چرها»ی کرد بشمار می روند که مأوا و مسکن آن ها در مناطق کلهرنشین می باشد. دکتر عزالدین مصطفی رسول در کتاب پژوهشی در فولکلور کردی می نویسد: «آهنگ های هوره»، سرود خاصی در ستایش (آهورا مزدا) بوده است. یا آهنگ کلهوره (کلهری)، از واژه ی (گله آهورایی) در معنی ستایش گروهی آهورا مزدا گرفته شده است. »
عبدالحمید حیرت سجادی می نویسد: کلهر از ایل های بزرگ کرمانشاه است مسکن و محل کوچ این ایل در دوران های مختلف تاریخ بنابر استعداد ایلی و قدرت محلی آنان از لحاظ وسعت و حدود متفاوت بوده است. این محدوده را از جنوب شهر کرمانشاه تا حوالی بغداد و از سومار و نفت شهر تاخانقین و مندلی از جنوب به شمال باید در نظر داشت و این محدوده به دوناحیه ی سردسِیری و گرمسیری تقسیم می شود».
اما همان طوری که در قبل توضیح داده شد به استناد تاریخ تا قبل از سال ۱۳۴۳ استان ایلام کنونی جزیی از کرمانشاه به شمار می رفته است و در این رابطه آقای محمد حسین خانی در گذری بر تاریخ ایلام چنین می نویسد :این استان تا قبل از سال ۱۳۴۳ یکی از شهرستان های تابع استان کرمانشاه و سپس با تغییراتی از نظر تقسیمات کشوری و منظم شدن دهستان های مجاور در سال ۱۳۴۵ به فرمانداری کل و در سال ۱۳۵۳ به استان تبدیل شد. کردها جمعیت اصلی و عمده استان ایلام هستند .آنان در شهرهای ایلام ،ایوان،مهران،شیروان چرداول،بدره ،دره شهر،آبدانان و دهلران هستند .ایوانی ها خود را صد در صد کرد و از شاخه ی کلهر می دانند.ایوان از طرف شمال شرقی وشرق به شهرستان شیروان چرداول،از شمال و شمال غربی به شهرستان گیلانغرب از جنوب به بخش چوار از توابع شهرستان ایلام، از غرب به بخش سومار از توابع شهرستان قصر شیرین محدود می شود. ارتفاع متوسط ایوان از سطح دریا ۱۱۷۰ متر می باشد.شاعران و ادیبان بزرگی را در دامن خویش پرورش داده و از آنجمله شاکه و خان منصور ایوانی است.
شاکه و خان منصور  دو تن از شاعران، فرزانگان و محبوبین بزرگ کرد کلهر ایوان و بولی چوار هستند که داستان زندگی آنها زیبا ،دلنشین و شنیدنی است ،گویی یک روح در دو کالبد یا چون شمس و مولانا به هم عشق می ورزیدند و پایه های ادب کردی کلهری را در این سامان بنیان نهادند .
روزگار این دو شاعر در عهد عجیبی است که شاعران هم عهد بر خلاف امروز ،با دیگر شاعران دوست و قرین وهم سرا بوده اند و به یک دیگر عشق می ورزیدند .
خان منصور از شاعران و شهسواران ایل بزرگ و معروف کرد یعنی کلهر بوده است ،که پس از رسیدن به سیادت و سروری ، فرصت ها و فراغت هایی داشته که به کار حاکم شاعر و شادخوار و کامران و کامگاری چون او می آمده است .گشت کوه های بلند و پر از شکار مانشت و بانکول و سیر تفریجگاه های خرمی چون سراب بازان و سراب خوران از دلبستگی های او بوده است و سخت به این گونه زیستن که همانا اغتنام فرصت و شاد زیستن است تعلّق خاطر داشته است.
خان منصور حاکم ،یاوران و دلاورانی داشته که در عرصه ی اداره ی امور و دفع دشمنان،یاری اش می داده اند امّا او همسرا و هم سخنی در میان هم نشینان نمی یافته است تا با او نرد شعر ببازد و آیینه های رو به رویی برای هم باشند تا این که به گفته ی معروف که گاه با روایات مختلفی بیان می شود ،هم سرا و یار خود را می یابد و او شاعر بینوا و دوره گردی به نام «شاکه» بوده است که کسی طبعاً سال تولّدش را به یاد نداشته و همین قدر در باره ی او نقل شده است که از ایل بولی از توابع بخش چوار امروزی بوده است.
او در هیئت فروشنده ی خرده پا و دوره گردی در اطراف و اکناف می گشته و کسب معاش می کرده است .شرح پیوستن شاکه به خان منصور جالب و شنیدنی است که در مقدمه دیوان شاکه و خان منصور آمده است امّا حاصل بحث آن است که او فی البداهه ابیات خان منصور را پاسخ گفته و شگفتی او را بر انگیخته است که خود آغازی بوده است بر دوستی و برادری و هم سرایی این دو شاعر خوش ذوق ؛ و این واقعه مصداق این بیت طبیب اصفهانی است که:
بنازم به بزم محبت که آن جا            گدایی به شاهی مقابل نشیند
استاد محیی الدین صالحی در کتاب سرود بادیه تولد خان منصور را ۱۱۰۵ هجری قمری ثبت نموده است .در خصوص زندگی نامه و شجره ی او در کتاب دیوان شاکه و خان منصور آمده است: «خان منصور در سال۱۱۰۵ هـ.ق در منطقه ی ایوان پابه عرصه ی وجود گذاشت وی پسر میر میدان پسر منصور خان اول پسر محمد جعفر گپو(دو پسر به نام های منصورخان و شهبازخان داشته است) (منصور بیگ  و یا شهباز بیگ) که نویسنده شرفنامه هم به این اسامی (منصور خان و شهباز خان)اشاره نموده است .محمد جعفر گپو پسر محمد حسن خان پسر اسد خان می باشد ” از ایل کرد کلهر  می باشند و بعدها ایل و طایفه ی “مه سوری” را به خود اختصاص داده اند و از نژادگان ایل دلیر و شهیر کلهر و حاکم منطقه ایوان در اواخر دوران صفویه و حکومت نادر شاه بوده است.

اسد خان
محمد حسن خان
محمد جعفر گپو
منصور خان اول(۱۰۰۱ه.ق)
میر میدان
خان منصور(۱۱۰۵-۱۱۷۵)

محمد جعفر خان

محمد سلیم

شهباز خان

نظرعلی خان

خانجان

عباس شهبازی

هم اکنون آقای عباس شهبازی در اسلام آباد  ساکن هستند ودر رابطه با شجره نامه خاندان خود مطالب ارزنده ای ارائه داده است. و این شجره نامه در منزل ایشان موجود می باشد و یک نسخه از آن نیز در دست نگارنده  می باشد.
زادگاه :
زادگاه خان منصور منطقه ی ایوان بوده و در دو نقطه ی سراب بازان و سراب خوران و  زمستان ها هم در گرمسیر ایوان در منطقه بانمیل و بیجار سکونت داشته است  سراب بازان و سراب  خوران دو منطقه خوش آب و هوا که دارای چشمه ی آب روان در ایوان می باشند.
خان منصور در سال ۱۱۰۵ هجری قمری در ایوان متولد می شود،استاد محیی الدین صالحی نیز تولد او را ۱۱۰۵ ه.ق دانسته است و در بین سالهای ۱۱۷۵ه.ق ۱۱۷۷ ه.ق دارفانی را وداع می گوید چون وصیت می کند که در جایی دفنم کنید که هم سراب خوران و هم سراب ایوان از چشم دور نباشد به قولی در نزدیکی یکی از روستاهای ایوان مابین این دو نقطه او را به خاک می سپارند.
حقیقت این است که اطلاعات زیادی راجع به زندگی شاکه در دست نیست، گویند :«بین سال ۱۱۱۵ه.ق در پا قلعه دهستان بولی از بخش چوار (ایلام)متولد شد.مردم پاقلعه به شاکه ارادت داشته اند چنان که تا سال ها پیش نام پسرانشان را شاکه می گذاشتند و در مورد شیوه ی زندگی وی معتقد است که شاکه تا پیش از آشنایی با خان منصور زندگی را با رنج و سختی می گذرانده وشغل نمک فروشی داشته است.اسم  او را شاه کرم،شهباز،شهبازبیگ،شاقولی گفته اند. او در درگاه خان منصور تشکیل زندگی داده ولی صاحب فرزندی نشده است.ذوق سرشار و طبع روان شاکه در شعرهایش زبانزد خاص و عام بوده است.پس از مرگ خان منصور او به منطقه خود -بولی-می رود و از آن جا به عراق و از ادامه زندگی او اطلاعی در دست نیست مرگ شاکه را در سال ۱۱۹۵ه.ق در بغداد بیان کرده اند. ظاهرا مرگ او  پانزده سال بعد از مرگ خان منصور اتفاق افتاده است.
**********

منابع این مقاله در دفتر هفته نامه آساره و سایت بلوطستان موجود است.