“راه پله”/ میرسلیم خدایگان
بگو خطوط ذهن مرا که درهمند شبیه اثر انگشتم پای این راه پله به پرندگان بامدادی بگو که بردارند تا نیل از هیاهوی کودکان و راهب ها بیتوته ای بسازد تا صف بگیرند آتش بازی دعاها در دهان این غار اوستایی بگو به مهاجران بی بال به آسمان هگمتانه بگو پسرم در چین بادهای موسمی […]
بگو خطوط ذهن مرا که درهمند
شبیه اثر انگشتم پای این راه پله
به پرندگان بامدادی
بگو که بردارند
تا نیل از هیاهوی کودکان و راهب ها بیتوته ای بسازد
تا صف بگیرند آتش بازی دعاها
در دهان این غار اوستایی
بگو به مهاجران بی بال
به آسمان هگمتانه بگو
پسرم در چین بادهای موسمی
به دنبال آسیاب های بادی می دود
تا شلاق بال لک لک ها.
به پرندگان بامدادی
بگو که بردارند
خطوط ذهن که هیچ!
تمامی” من “را …
جدا زیبا بود
“باش” مدام و”شاعر “باش مدام
[پاسخ]