گزارش تصويري – تشريحي/ قلب قوم لک در روستای “پری” می تپد
مدتی بود خبرهایی را شنیده بودم از اینکه قبر مادر کریم خان در دهکده ی پری شهرستان ملایر است هم دیدن این گور تاریخی و هم دهکده ی پری مرا وسوسه کرده بود تا در یک فرصت مناسب به آنجا سر بزنم، تا اینکه این فرصت در یک سفر خانوادگی به دست آمد اینک شرح […]
مدتی بود خبرهایی را شنیده بودم از اینکه قبر مادر کریم خان در دهکده ی پری شهرستان ملایر است هم دیدن این گور تاریخی و هم دهکده ی پری مرا وسوسه کرده بود تا در یک فرصت مناسب به آنجا سر بزنم، تا اینکه این فرصت در یک سفر خانوادگی به دست آمد اینک شرح کوتاهی از آن سفر:
گرمای داغ ظهر تابستان هم نمی تواند از شوق ما برای دیدن روستای پری بکاهد یکی یکی روستاهای مسیر را پشت سر گذاشته به منطقه ی کمازان می رسیم هر چند نیمروز است و گرما غیر قابل تحمل می نماید اما در اینجا تاکستانها هوایی مطبوع و دل انگیز را به طبیعت هدیه داده اند. از منطقه ی جوزان عبور کرده به کمازان می رسیم. روستای سر راه ما روستای زنگنه است. پس از پرس و جو روستای بعدی را به ما نشان می دهند. اکنون حدود ۳۰ کیلومتر از ملایر به سمت اراک دور شده ایم ،ورودی روستا یک مسیر خاکی ست که از میان گورستان دهکده می گذرد.
دقایقی بعد خود را در میان کوچه های پر پیچ و خم دهکده می یابیم. در کنار دکان محقری توقف می کنیم و از پیرمرد صاحب آن چند بطری آب معدنی و مقداری خوراکی می خریم. از فرصت استفاده کرده و مقداری در مورد اوضاع تاریخی روستا و قوم زند و موضوع اصلی سفر یعنی محل دفن مادر کریم خان زند می پرسیم. يكي از اهالي مقداری برای ما توضیح می دهد از جمله به تپه ی وسط روستا اشاره می کند که اینجا خرابه های بجا مانده از خاندان زندیه است و این تپه معروف به تپه ی کریم خانی است اما از قبر مادر کریم خان زیاد اطلاعی ندارد. فقط می گوید احتمالا در میان گورستان دهکده باشد. وی اشاره می کند که هنوز افرادی در این روستا هستند که خود را به خاندان زند منسوب می دارند و خانه ی یکی از آنها را نیز نشان می دهد متاسفانه ما موفق نشدیم کسی از این خانواده را ببینیم. اما برجسته ترین اثر از دوران زندیه همین تپه وسط روستاست.
*
بر روی تپه آثار دیوارهای قدیمی کاملا مشهود است. به حفاری های غیرمجاز گذشته و غارت برخی اشیا از این تپه نیز اشاره می کند و می گوید: اکنون تحت حفاظت میراث فرهنگی می باشد. خانه های روستا در اطراف تپه و بیشتر به سمت شرق تپه بنا نهاده شده اند. در میان روستا رودی کوچک جاری ست که دارای دیواره ای سنگ چین است. در اطراف آن درختان زیادی ست که بیدهای مجنون به آن منظره ای زیبا بخشیده است.
پس از مقداری گشت و گذار در کوچه های روستا به سمت گورستان روستا رهسپار می شویم. همانجایی که از میان آن به روستا وارد شدیم. گورهای زیادی با فامیلی زند و زند وکیلی به چشم می خورد. در میان گورستان آرامگاههای گلی طاقداری نیز مشاهده می شود.
*
*
از یکی از اهالی که از آنجا در حال عبور بود سراغ قبر مادر کریم خان زند را گرفتیم اما ایشان اظهار بی اطلاعی نمود و گفت من شصت سال است که در این روستا زندگی می کنم از چنین گوری اطلاع ندارم.
اما شنیده ام که چنین گوری وجود داشته و توسط افرادی سنگ آن به سرقت برده شده است. یک ساعتی گذشته بود ما اگرچه نتوانسته بودیم به خواسته ی خود که پیدا نمودن قبر مادر کریم خان زند بود دست پیدا کنیم اما از اینکه از روستای معروف پری کمازان دیدن کرده بودیم و دهکده ای که روزگاری جولانگاه دلاوران زند بود و یک سلسله حکومتی از تاریخ ایران از آنجا برخاسته بود را مشاهده نموده بسیار خوشحال بودیم. اندکی از حال فاصله گرفته و برآستان گذشته قدم نهادم و از بلندای گورستان بر دهکده نگریسته و بر تپه ی میان آن تمرکز نمودم و رویاوار گرد و غبار اسبان جنگی قوم زند« این قوم قدرتمند لک» که از دور به طرف قلعه ی روی تپه می تاختند را مشاهده نمودم. همان ها که خبر لشکر کشی مهرعلی خان تکلو ،حاکم همدان ،برای سرکوبی سرداران زندیه را می خواستند به کریم بگ برسانند. کریم بگ پس از شنیدن این خبر فریاد برآورد: شیخه و ممه ، ویسه! آیمه ل تون کو که ن گه ایمرو روژه یه گه منه مگستم (شیخه،محمد،علی ویس نیروهایتان را جمع کنید که امروز همان روزی است که من انتظارش را می کشیدم). بی آخه «مادر کریم بگ» به فرزند نهیب زد: روله تونو ای آیمه ل کمته نمه تونینون ئه گرد ای اوردیه پلار بارینون چن روژ بی ئه انار کوی شاید ئه ی کلانه اژنمون بکویه ی لا(فرزندم با تعداد اندک نیرو توان مقاومت در برابر این لشکر را نخواهی داشت چند روزی را در کوه انار پنهان شو شاید این بلای نازل شده از سر ما دور شود) کریم بگ به مادر نگریست با لبخندی مهربانانه گفت:دا توه نو. ایسه دی نوه کوره ل ایناقه دوری برانن(مادر نگران نباش اینک نوبت فرزندان ایناق است که دوره ای حاکم شوند) از این نشئه تاریخی سرشار از شعف و شوقی وصف ناشدنی شده بودم که فریاد همراهان مرا متوجه کرد که وقت برگشتن است و باید به سمت ملایر رهسپار شویم هر چند سخت بود دل کندن از دیار دلاوران زند لک اما چاره ای جز ترک آن دیار نداشتیم و به ناچار راه برگشت را در پیش گرفتیم.
با تشکر از برادر عزیز جناب آقای سيروس عليپور که گزارش خواندنی بالا را به همراه عكسها در اختیار لکنا قرار داد.
بسیار عالی بود درود بر شما و درود بر جناب علیپور عزیز. لذت بخش ترین جای این سفرنامه دیالوگ مادر و فرزندی است که اذ ذهن جناب علی پور گذشته است.
[پاسخ]
جناب اقای دوست محمدی مدیر مسئول محترم لکنا قبل از انتشار دیدگاه ها مخاطبان خود غلط املایی اونا رو ببین ودرست کن وبعد نشون بده. راستی یه طرفه میری به قاضی میری بر می گردی راضی(از)
[پاسخ]
بسیار جالب بود بخشی از ان را منتشرخواهم کرد
[پاسخ]
گزارشی روان بی تکلف و متاثر کننده بود. سپاس . به فاصله ی این خاتمی زان خاتمی عمرت باد.
[پاسخ]
بسیار شیوا وعالی بود ممنون که از زادگاه پدری من نوشتید در ضمن برای تکمیل و اشنایی بیشتر شما با روستای شهید پرور پری کتاب (قلعه پری) را به شما دوستان عزیز پیشنهاد میکنم با تشکر.
[پاسخ]
سلام به دلاور مردی که این گزارش زیبا را از سفر خود نوشته بود . من دقیقا در فاصله 3 کیلومتری از روستای پری متولد شدم ( روستای قپانبری) جایی که هزاران سال قبل صرفا به تولید قپان ( باسکول و نوعی ترازو ) می پرداخته و هنوز هم قدیمی ها این روستا را به قپان بری می شناسند . خیلی برام جالب بود که این اطلاعات را از پری خواندم و امروز خیلی به خودم و محل تولدم مفتخر شدم جالب است بدانی زبانی که هم اکنون مردم این روستا صحبت میکنن همان زبانی است که 3 هزار سال پیش مورد استفاده قرار میگرفته . تصور میکنم به لحاظ دور بودن از صحنه های نبرد و در حاشیه بودن همواره این روستاها از تاخت و تاز دشمنان بیگانه در امان بوده و به همین دلیل نسلی پاکیزه و اورزینال و خالص از ایرانی باشند اگر کمی در روستاهای اطراف پری دقت میکردید شاید اطلاعات زی قیمت بسیاری به دست می اوردید . با تشکر از شما و همه ایران دوستان و وطن پرستان بیگانه ستیز .
[پاسخ]
محله بالا یا پایین ؟
[پاسخ]
آقای علیپور عزیز تز ابراز احساست شما نسبت به روستای پری زنگنه متشکریم .
اما نژاد مردم این روستا ار نژاد لر است و کریم خان نیز به همان زبانی سخن می گفته که اکنون در این روستا رایج است(لری).
[پاسخ]
باسلام برادر عزیز اول اینکه لری زبانیست و لهجه است و شما مطالعات تاریخی کنید میدونید زبان و اصالت کریم خان لک زبان بوده و از زبان باستانی لکی بیشتر از ۲۲۰ کلمه در کتاب مقدس اوستا آمده است
[پاسخ]
با تشکر و خدا قوت
[پاسخ]
با سپاس بسیار از شما از طرف نوادگان کریم خان(پشت دهم)
[پاسخ]
جناب ایمان زبان ما مردمان زند لری نیست و لکیست
[پاسخ]
با سلام و تشکر از دوست عزیز مون یک خواهشی که از دوستان داشتم این است که قوم لک خودش مستقل از کرد و لر هستش و از اقوام اولیه مادها میباشد لذا خواهشی که از دیگر دوستان لر و کرد داریم این است که لک ها رو به خودشان نسبت ندهند.اگرچه بعضی رسوم مشترک با این قوم ها دارد قوم لک ولی این مغوله هم بخاطر موقعیت جغرافیایی بوده که در همسایگی این اقوام گرامی بوده.با آرزوی موفقیت برای تمام لک زبان های آزاده
[پاسخ]
درود بر شما،
[پاسخ]
آفرین آقای علیپور درود بر لک ولکستان بازماندای ازبزرگان
[پاسخ]
زبان این روستا لری مینجایی است و ساکنینش لر مینجایی.
[پاسخ]
البته بحث در مورد مردمان آنروز پری می باشد نه امروز
[پاسخ]
سلام
بر حسب اتفاق به گزارش سفر جناب آقای سیروس علیپور برخورد کردم
ضمن سپاس از تلاش پژوهشگرانه نامبرده به اطلاع عزیزان برساند دقیقا سه سال پیش خود من نیز در یک سفر خانوادگی برای بازدید از این نحل و کسب خبر از بازماندگان ایل و تبار زندیه سفری داشتم؛ اما متاسفانه هیچ مطلب قابل ذکر، مفید و راهگشایی عاید من نشد.
بیشتر در پی محلی بودم تا روح تشنه مرا به کلامی، اثری، نکته ای و یا بنایی که بتواند گویا و حکایت گر سلسله ایرانی تبار زندیه باشد سیراب کنم.
اگر چه دیدن موضوع کشف سنگ قبر مادر “محمد کریم خان و محمدصادق خان” بیش از هرچیز آرزوی نخستین من بود تا ضمن نشستن در کنار قبرش خاطرات گذشتگان را در تصورات و تخیلات خود ورانداز کنم.
مفتخرم به عرض برساند اینجانب عبدالامیر، فرزند حسن، فرزند سلطان علی، فرزند غلامعلی فرزند رضا خلیفه، فرزند موسی جلودار، فرزند حسن خان زند (مدعی جانشینی بعد از پدر) فرزند محمدصادق خان زند می باشم. که دست روزگار خاندا۱ن مرا از قلعه پری به اصفهان، شیراز، شوشتر و زندگی در اختفا از جور سلسله منحوس قاجاریه، پنهانکاری اصل و نصب خود، ترس و واهمه از کشت و کشتار و…ایشان را بر آن داشت تا اواخر دولت قاجاریه کتمان واقعیت کنند! همیشه در محفل خانوادگی فرزندان را میرزاده، و آموخته دانش دربار زندیه دانسته اند. به شعر و ادبیات، ریاضیات، هندسه، خط نیکو و…علاقمند بوده اند. مردم دار و کمک و حمایت از ضعیفان و مستمندان سرلوحه مرامشان بود.
تا اوایل دوره پهلوی اول بازی بچه ها با مسکوکات طلاهای ضرب سلسله زندیه، جزو مراسمات عید نوروز خانواده بشمار می آمده است و هدف از این موضوع, پرورش روح کمال گرایی و بی ارزش جلوه نمودن طلا در نگاه کودکان خانواده از بدو دوران کودکی و نوجوانی بوده است .
در هر حال سفر به زادگاه گذشتگان، میل به ماندن یکی دو روز در آن فضا، نبود کمترین امکانات، عدم دسترسی به جایگاهی در پرس و جو از احوالات ایل زندیه و… تمام رویاهای ما را در غم و غصه فرو برد .
/ . آیا برنامه ای برای راهنمایی گردشگران وجود دارد؟
/ . آیا مکانی که رخت و لباس (انواع البسه و پوشش رسمی ایل و طائفه زندیه)، سنن قدیمی مردم پری زنگنه را به تصویر بکشاند موجود می باشد ؟
/ . آیا کتابخانه ای که بتوان آثار ایل و تبار زندیه را در آن جستجو و یا چند ساعتی در آن به مطالعه نشست وجود دارد ؟
/ . آیا کتیبه، مجسمه، تندیس نیم تنه، نقاشی و تابلوهایی که بتوان سلسله و ایل زندیه را به نمایش در آورد وجود دارد؟
/ . آیا مسافرخانه ای، متل کوچک، خانه مسافرخانه هایی موقت، مکانی برای یک استراحت یکی/دو روزه و یا نیمروزی با پرداخت وجه می توان در آن سامان انتظار داشت؟ وجود دارد؟
/ . آیا دفتری برای زندیه های پراکنده شده در سرتاسر ارض حاکی در آن سامان می توان پیش بینی کرد تا به وقت آمد و شد به بخش پری به امضایی، دست خطی، معرفی خود و… خاطرات گذشتگان را احیا نمایند.
/ . کمترین آن می توان وب سایت های زندیه ها را در آن محل در معرض دید عموم گذاشت.تا از طریق فضاهای الکترونیکی، شبکه های مجازی پیوندهای فراوانی برقرار ساخت .
با پوزش گفتهی اینجانب به دراز کشیده شد.
درد دلی بود
بر قرار باشید، توفیقات روزافزون رفیق راهتان باد
دکتر میر عبدالامیر مقدم نیا دزفولی زند
۰۹۱۲۳۰۳۱۸۱۳
[پاسخ]
Abdolamirmoghadamnia@yahoo.com
[پاسخ]
سلام مجدد
متن نیمه مفصلی خدمت عزیزان نوشتم
پس از تایید ارسال دیدگاه
متاسفانه متن در صفحه درج نشد؟! جوابی هم داده نشد؟
برقرار باشید
مقدم نیا
[پاسخ]
درود بر لک لکستان
[پاسخ]