اديب فراموش شده / محمد بساطی
محمد بساطی/ زنده نگهداشتن یاد و یادگار بزرگان از سویههای مختلف واجب و ارزشمند است، زیرا گرامی داشتن و ارج نهادن به پیشگاه والاتباران آنها را در پیمودن راه پر نشیب و فرازشان راسختر کرده و دیگران و تازه رستهگان را به گام نهادن در وادیشان تشویق و ترغیب مینماید و اینگونه ارزشها ارج نهاده […]
محمد بساطی/
زنده نگهداشتن یاد و یادگار بزرگان از سویههای مختلف واجب و ارزشمند است، زیرا گرامی داشتن و ارج نهادن به پیشگاه والاتباران آنها را در پیمودن راه پر نشیب و فرازشان راسختر کرده و دیگران و تازه رستهگان را به گام نهادن در وادیشان تشویق و ترغیب مینماید و اینگونه ارزشها ارج نهاده میشوند و ارجمندان با ایمان بیشتر ارزش میآفرینند و هازمان(جامعه) خوبیها پی میگیرد و در چنین دیاری است که جاودان یاران دیاری میشوند از اینرو پاسداشت پاکان و نیاکان و پویندگان چنین راههایی چشمه خوبیهاست. هم وظیفه است و هم نیاز؛ وظیفه از آنرو که دلسوزی و سختکوشی و ثمرهی سالها جانفشانی بایستی ارج گزارده شود و نیاز از اینرو که تمسک به هر چیزی و همنشینی با هرکسی ره توشهای به دنبال دارد. بی تردید همدمی و همراهی با راه بلدهای چنین قافله سالارانی ره را به ما مینمایاند. چه بهتر از این! بهقول معروف «هم خیر هم ثواب».
از اینرو نیک دانستیم به شناساندن و گفتن از یکی از چاووشی خوانان خوشالحان زاگرس بپردازیم. باشد که خوش آید و از خرمنشان خوشهها برچینیم.
زندهیاد غلامحسین رضایی فرزند امانالهخان رضایی ملقب به سردارنصرت از بزرگزادگان طایفه «ایوهتین» است نه تنها پدرش بلکه پدربزرگش لطفعلیخان سرتیپ و سایر نیاکانش که به ترتیب «کلبرضا» و «آقاباباخان»(1) و «چراغخان زرد»(2) میباشند همگی سرپرستی طایفه «ایوهتین» را بر عهده داشتهاند.
غلامحسین از نظر مادری نبیره «داراخان ایوهتین»است و «داراخان» نیز فرزند «چراغ خان زرد» میباشد. او در سال 1320 ه.خورشیدی دیده به دنیا بینا کرد و سالهای کودکی را در میان ایل و نوای دلنشین «لاوهلاوه» و آوای دلفریب «بیتمشگه» سر کرد و بهسان هر زاگرسی و کوهسار زادهای که با شور موسیقی طبیعتِ زیستگاهاش زاده میشود و در اندوهاش جان میدهد نوجوانی را با «جیکجیک» گنجشکان و «شُرشُر»آبشاران گذراند و با آمدن بهارِ جوانی زمانی که بایستی به کَیخایی و خانی و ریاست بر ایل و طایفه میاندیشید و شایستگی خود را با زهر چشم گرفتن از حریفان نمایان میساخت، درست خلاف همه پیشینیان و با آن پیشینه و ریشه و تبار که گفته آمد؛ به جای بر تختِ بخت نشستن و ریاست کردن، قبای درویشی پوشید و قلندرانه شاعری پیشه کرد و شوریده سر پیگیر ادبیات و هنر زیستگاه خویش شد و روح پاک و سبکبال و تشنه خود را در ژرفآب شعر و هنر فرو کرد و پس از سالها غوطهخوردن خود چشمهای جاری شد. هم عطش خود را فرو نشاند و هم برای همپیالههایش ساغری سزاوار آنها شد.
او با نامآوران بیکرانی چون محمدحسینِبهجتِ تبریزی شهریار و مهردادِاوستا رفاقتی دیرینه داشت و از شراب نابشان جامها نوشیده بود. شوربختانه ایشان با آنکه شعرهای شورانگیزی سروده آنها را گردآوری و چاپ نکرده و آنچه از او مانده تنها اشعار پراکندهای است که برای دوستاناش نوشته و نزد آنان باقی مانده است.
البته رضایی پیش از آنکه شاعر باشد ادیبی توانا و سخنسنجی دانا بود که حاصل شوریدگی و اشتیاقی که به ادبیات زادبومش داشت همیاری و هزینه بیچشمداشت و خالصانهاش با دوست و فامیل و همدم دیرینهاش زندهیاد اسفندیار غضنفری -که بهراستی بایستی او را پدرِ ادبِ زاگرس پژوهیاش دانست- در گردآوری و چاپ کتاب گرانسنگ «گُلزارِ ادبِ لرستان» بود. کاری که در آن سالها با آن امکانات و شرایط کارستانی بود بهگونهای که هنوز هیچ کس نتوانسته چنین کار سترگی را انجام دهد. متأسفانه در چاپهای که پس از درگذشت مرحوم غضنفری از «گُلزارِ ادبِ لرستان» منتشر گردید؛ نام زندهیاد رضایی از روی جلد کتاب برداشته شد. برای آشنایی خوانندگان فرهیخته با کلک سخنساز رضایی چامه(شعر) و نثری منتشر نشده که در قالب نامه به یکی از فامیلهایش نگاشته را میآوریم. در پایان از جناب غلامعلی رضایی بهخاطر ارائه اطلاعات و در اختیار گزاردن عکس و نامه ؛ و همچنین از آقای حسنعزیزپور که شعر مناظرهی خود و زندهیاد رضایی را به مخاطبان ارزانی کردند زیاده سپاسگزاریم.
«و به نستعین»
… زادهی فاضل و گرانقدرم جناب آقای سید …. دامت افاضاته، از خداوند بقای صحت و سعادت کامل و نشاط دائم شما را مسئلت مینمایم. کلید سعادت مبین حالات روحانی و خوشباش معنوی درونی است قدر این نعمت عظمی را بدانید و شاکر باشید و با شکر نعمت افزونی نعمت خداوندی را طالب شوید. سید بزرگوار و خواهرزادهی گرامیام اینجانب معترفم برای شما دایی ارزشمند و مؤثری نبودهام. این نامه را از درویشی خسته و مخلوقی ضعیف عقول و مغبودی کامل و مطیع محض نفسی ستمگر و خادمی بر جسمی خاکی و اسیرِ هوسی و ندیمِ مدامِ حسرتی، غافل از آخرتی، فاقدِ معرفتی، در قیدِ وهمی،گُم کرده راهی، سالک کویرِ سراسر خارهای، در طریقِ منازل واماندهای، محروم از جذبهای، مطرود درگَهی، نسیم سحر ندیدهای، دوگانه نابی بر یگانه بی همتا ننهادهای، نه مُعتبد به نمازی، نه فریضه نیازی، نه مُتمسک بهذی رازی، نه متوسل بهدعائی، نه متوکل راستین بهخدایی، سراپا ریایی، خود رأی و متجاهر بیپروایی، نه به زیور دنیا آراستهای، و نه به زیبایی عقبی پیراستهای، نه خودساختهای بهنام و نه پاک باختهای تمام، نه حلقه پند پیران در گوش و نه زنار ترسایان پوش، متبکی به خیالات باطلی، اندیشمند نمای جاهلی، پنجاه ساله خامی، مقیم ابدی دامی، عمر گرانمایه بهبدترین وجه ممکن از دست دادهای، مغموم ایام ماضی، مهموم زمان آتی، مفعول صفات رذیله و دور از ملکات جلیله، با اینکه در ترسیم وجود خویش یکی از هزار ننوشتهام باز هم دل به کرم بینهایتش بسته و در اقیانوس متلاطم رحمت و رفأتش امید نجات دارم که در پیشگاه کبریایش خط بطلان بر جرائم بیحسابم کشد و به عفو عظیم وکرم عمیم و الطاف خداوندیش مفتخرم نماید وگاه این باور چنان در ذهنم جان میگیرد که گوئی بار گران معاصی از دوشم بر میگیرند و نفسی تازه گردانم چه از خدایی آنچنان گذشتی اینچنین شاید و به قول کسی از عرفا فرماید که خداوندا با کثرت معاصی شرمندهام که زمانی کوچ به سرای باقی میکنم گناهی در حد عفو تو ندارم «و الهم و قضا لا تحب و ترضی و جعل عواقب امورنا خیرا» عرض داشتم و به تو فامیل دلسوز و خیرخواه مشفق و انسان با کمال که خداوندت در کنف حمایت خود دارد، بیش از پیش عزیزت گرداند و از گزند حوادث و چشم بد اغیار وکید دشمنان و عناد و مکر حاسدان محفوظ و در امانت دارد و اما غرض از تصدیع، چند روز پیش در نورآباد دیدمت قیافه و لباست تو ذوقم زد آنچنانکه دوری گزیدم لباسی که مردی از طایفه «ایتیوند» و یا «بوربورهای» کاکاوند را شاید، اورکتی و شلواری و به قول معروف زلف هر ریشی و این فرم شایستهی خاندان جلیل شما نیست، اولاد زهرای اطهر (ع) با پنج سال سابقه تحصیل در مدینه فاضلهی قم و تحصیل مقدمات و شاید هم قسمی از سطح معاشرت با اکابر و دانشمندان و به قولی گیاهی بر ریشهای حاصل یک سال کار ساختمان داشتن و در آن خدمتی به والدین مستتر و امسال به قراری که شنیده ام در حوزه علمییه نورآباد تشنگان علم را از اندوخته خود سیراب و شاید از روحانی محترمی کسب فیض و این در حقیقت بهتر از هیچ است یک در جای محرمانه است آنچه که نه من بلکه جامعه عشایری علاقهمند به دودمان شما انتظار دارند ادامه منظم تحصلیت در قم و صد درصد لباس اجدادت پوشیدن. مسئله پول نه برای هر طلبه و هر شخصی قانع و حل است از حمام یا گرمسیر یا ایلاق به فارسی بگویم ییلاق و قشلاق و سنار دوشاهی اینها ارزشی ندارد تحصیل تحصیل تحصیل ساعت از دو شب گذشته کسل و خواب آلودم نمیدانم چه نوشتهام میبخشید .آنچه که اصل مطلب است تحصیل است و «ن» و بس وسلام
قربانت غلامحسین رضائی
چامه مناظره گونهی روانشاد غلامحسین رضایی و حسن عزیزپور
بیتهای شماره 1و2و5و6و8و9 از رضایی و ابیات 3و4و7و10و11 از عزیزپور میباشد
1- اسیر ظلمت هجرانم امشب نفس در سینه میگردانم امشب
2-شده هر موی من تیغی برهنه درون بستر غلطانم امشب
3-بسی در خواب گهی بیدار و در فکر یقیناً میرسد پایان امشب
4-چنان خسته شده جسم و روانم شبی را تا سحر بیدارم امشب
5-ز بعد سالها کسب فضائل اسیر گوشه زندانم امشب
6-گهی خندم به بخت واژگونه ز بیداد زمان گریانم امشب
7-حسن گفتا رضایی باورم کن به حال زار تو بریانم امشب
8-کسی داند ز حال بیقرارم که مثل آتش سوزانم امشب
9-تصور میکنم امروز و فردا دمی بر دوستان مهمانم امشب
10-حسن بس کن بیا جان رضایی نزن نیش قلم بر جانم امشب
11-رضایی غممخور زین ماجراها نجاتت از خدا خواهانم امشب
پینویس:
(1)-مادر «آقاباباخان» فرزند سید میرانبگ سنجابی است و سید میرانبگ پدر فرهاد میرزایی معروف میباشد.
(2)-«چراغخانزرد»پدر «آقاباباخان»یکی از سرداران نادرشاه بود که شاه افشار را در فتح هندوستان و دهلی همراهی کرد.
نقل است كه جد اعلاي رضايي ها از نا حيه اي ترك نشين ظاهرا رضاييه اروميه به دنبال نزاعي محلي در دوران اقتدار نادر خان افشار از راه نهاوند به نورآباد مي آيند و مورد استقبال رييس بزرگ ايل ايوتون قرار مي گيرد به اصرار بزرگان محل در همان جا متوطن گرديده ودر سايه كفايت وفرهنگ وسوادي كه دارند مورد علاقه ي مردم طايفه قرار مي گيرند وديري نمي پايد كه جوانانشان به دامادي خانواده هاي بزرگ ايل در مي آيند بطوريكه بعد از مدت كوتاهي زبانشان هم به لكي تغيير مي يابد.مردم بومي آنجا سواد نوشتن ندارند وآنها واسطه ي حكومت ومردم ميشوند واندك اندك كارگزار مردم ميشوند با طوايف ديگر مراوده مي كنند و ترقي مي كنند عده اي از آنها با شهرت رضايي به كوهدشت مي آيند وعده اي ديگر با شهرت مظفري در دلفان مي مانند.در سفر نامه اي كه كه خانم فريا استارك نگاشته است به يكي از خان ها ي آنجا اشاره مي كند كه مظفري بوده است.اما مرحوم غلامحسين خان برادر مرحوم عاليخان رضايي.بواسطه كفايت و شخصيتش مدتي در دوران محمد رضا شاه ،شهردار هرسين بوده ،داستان سخنراني اعتراض آميز او در حضور نخست وزير وقت شنيدنيست همان موقع كه استاندار كرمانشاه به خاطر سحر بيان از ايشان درخواست ميكند به جاي او خيرمقدم بگويد و… كاش حاج آقا رضايي يا يكي از دختران و يا برادر زاده هاي آن مرحوم كه الحمدلله همگي دستي به قلم دارند ان داستان جالب را مرقوم فرمايند تا خواننده هاي اين سايت بيشتر با ايشان آشنا گردند.
[پاسخ]
البته تا جایی بنده از بزرگانمان شنیده ام این خانواده برای مدتی (شاید به دلیل تبعید) به آذربایجان رفته اند، و پس از مشارکت موفقیت آمیز در یکی از جنگهای نادری، ولایت منطقه بین دو رود کشکان و سیمره را بعهده گرفته و مجددا در محدوده فعلی ایوت وند ساکن می شوند.
[پاسخ]
با سلام خدمت دوستان عزیز
داستان از این قرار است که مردمان ایل در زمان جنگ چالدران برای مدتی موطن خود را ترک کرده برای دفاع و پشتیبانی به منطقه آذربایجان به سرکردگی محمد فرزند احمد که بعداً از طرف شاه صفوی لقب شاه ایوت(ایوت به معنی راهنما، هدایت گر، حامی و پشتیبان می باشد) را دریافت نمود و از ایله یکی از نوادگان شاه ایوت می باشد دودمانی به نام آخه جان که شامل چهار گروه (هوز) می باشد (هوز کلو، دارا، بابامراد، کلب رضا(جد اعلایی رضایی ها))، کلاً به دودمان چراغ خان و کلو برادرش آخه جان می گویند، که از زمان نادرشاه افشار می توان گفت ریاست تقریباً کل ایل ایوت وند برعهده نسل چراغ خان بوده، که بعد از چراغ خان ریاست ایل به ترتیب داراخان، خانکه خان، فرضی خان و بعد از مرگ فرضی خان، لطفعلی خان(سرتیپ)، امان الله خان(سردار نصرت)، چرا گفتیم تقریباً چراغ خان دارای ۶ پسر بود که داراخان حتی از پدر معروف تر و در زمان حیات پدر ریاست ایل را به عهده گرفت وبعد از او خانکه خان و بعد از خانکه خان، فرضی خان که در این زمان سرتیپ که پسر عمه و نوه پسر عموی پدرش(آقابابا پدر کلب رضا(پدر سرتیپ) برادر داراخان) مدعی قدرت می شود که در آن زمان ریاست ۴ تیره ایل را به عهده میگرد، نظرعلی خان امیر اشرف که با کمک فرضی خان به حکومت طرهان می رسد بعد از مرگ فرضی خان به او خیانت کرده و در درگیری که میان فرزندان فرضی خان و محمد قلی خان (مه کلی خان جد اعظیم پور ها) برادر سرتیپ خان رخ می دهد که باعث کشته شدن محمد قلی خان می شود و سرتیپ برای گرفتن انتقام خون برادر به کمک نظرعلی خان (نظه) به خاندان فرضی خان حمله ور شده و فرزندان او را میکشند و حسین خان برادر او نیز به صحنه متواری می شود و همین امر باعث شد که اتحاد میان ایل به طور کلی از هم گسیخته شود و هرگز نوادگان چراغ خان نتوانستن به طور کامل بر ایل ریاست کنند، افراد شاخصی همچون عباس خان خالوند(عباس خطکه دختر زاده فرضی خان)، فرزندش ملک خورشید و برادر زاده اش حاج اسدخان عبدلی(ملقب به شاه ماندگار) برای خود ریاست چندین تیره ایل را به عهده گرفته و امان الله خان و سلیمان خان و سایر پسر عموهای سردار نصرت نیز به همین طریق ریاست تیره های مختلف را برععهده گرفتن، حال بگذریم این امر که مردم ایل چند صباحی از عمر خود را در زمان صفویه در منطقه آذربایجان گذرانده و بعد شکست عثمانی به منطقه خود برمیگردند همین امر باعث شده که مردم ایل تصور کنند که مردمانی از تبار آذری می باشند.(البته قباد که جد اعلایی طایفه اولاقباد می باشد در آن زمان داماد ایل شده و به همراه ایل ایوت وند طایفه خود را به منطقه دلفان آورده و در دلفان ساکن می شوند)، اصل واقعیت داستان به همین منوال بود که خدمتان گفتم.
نکته : احتمالاً ایل ایوت وند یا بهتر بگوییم کل ایل دلفان از قوم ساکا ها می باشند و اسم قبلی ایل دلفان سکاوند بوده است.
منبع وبلاگ: http://avatyn.blogfa.com
[پاسخ]
خانواده رضایی ها اصالتا ترک نبوده و در یک برهه به هر دلیلی شاید کوچ یا تبعید طی یک مدت نسبتا طولانی به ارومیه کوچ کردند و پس از مدتی به دلفان بازگشته اند
[پاسخ]
باسلام درمورد ایل ایتیوند اسم خیلی کسارو ازقلم انداختین وفقط از بزرگان رضایی اسم میبرید داراخان پسرچراغخان که درزمان پدرش حکومت رااز اوگرفت فرزندش فرضی خان که نظرعلی خان رابه تخت نشاند جعفرخان فرزندش بیگلرخان همگی سردارانی نامی بودند پهلوان اسدخان دارایی قهرمان دوست داشتی زورخانه هایه قبل از انقلاب که متاسفانه با این اسمو رسم زیاد درموردش مطلب نمینویسن لطفا درموردشون بیشتربنویسید
[پاسخ]
منم هم درمورد مرحوم اسدخان خیلی شنیدم درمورد مردانگیش هرچی بیگی کم گفتم اینطور که شنیدم اقای رستم پور که خودشون سایت رااندازی کردن پسرخاله مرحوم اسدخان هستند وبرام جالبه چطور درمورد ایشان چیزی نمینویسند که نسل جدیدهم پهلوان نامی دیارمان رابیشتربیشناسند بااینکه فامیل نیستیم بخدا چندینباردیدم پدرم براش اشک ریخته خیلی دوس دارم بیشتردرموردش بدونم
[پاسخ]
چی میگی حتما از خانواده خودتن که اسم همه شونو میشناسی مرد حسابی زیاد بزرگش نکن با این متن های تکراری
[پاسخ]
سلام من خودم از طایفه ایتیوند درمورد مرحوم اسدخان دارایی ازمرحوم پدرم خیلی چیزها شنیده بودم چندسال گذشت درتهران چندوقتی تویه یه تولیدی کار میکردم که پولمو نمیداد وزورمم بهش نمیرسید عکس مرحوم اسدخان رارویه میزش دیدم الکی گفتم عمومه کلی تحویلم گرفت پولمم باانعام داد اگه درموردش تحقیق کنید میفهمید چه مرد بزرگی بود
[پاسخ]
بس کنید چی میگید لکستان فقط یک مرد داشته عباسعلی باریکه وند وسلام ادامه ندید لطفا عباسعلی مردی بود که تنها نبود برادرهایش د دیگر مردم پشتش بودن ولی بقیه تنهایی ادعایشان میشد و سر علم کردن بزرک باید پشت داشته باشه نه اینکه تنهایی بگه من
[پاسخ]
اگه دروغ نگی مرد حسابی خجالتی هم خوب چیزیه شما نوشتید که اسمش را شنیده بودم پس چطور عکس را روی میز شناختی بس .کتید این اراجیف رو.
[پاسخ]
چرا خان از سنجابی نیییستتت بلکه از اوتنه که هفت پشت من پسر عموی چرا خان همان سردارنادرمی شود که اسمش کل رضا خان (کلوی )وچراخان قبرش درکوریشت قراردارد لطفا اطلاعات اشتباه نده
[پاسخ]
دوستان هرکی عکس تمام بز رگان را می خواد به این شماره زنگ بزنه تا براش بفرستم از طریق تلگرام عکس اسد خان دارای را هم دارم۰۹۱۶۵۵۷۱۱۸۴
[پاسخ]
بزارید اسم بزرگان اکثرطوایف رو بگم براتون.ایتیوند.اسدخان عبدلی.حسین عبدلی.بابا نازار عبدلی.امان سرتیپ وپسران.کاکاوند.عباسعلی ملکی. اسفندیار اسدی.نبی خان خسروی محمد خان خسروی.قاسم خسروی.اولادقباد.خیر الله قبادی.کاوه ای.علی ممه نوذری.منصور خان ونبی خان بیگی.نوشاد.میرزا قلی.البته بزرگانی دیگر هستند اما من اسم اینا رو از یه کتاب استخراج کردم.
[پاسخ]
ببخشید میشه اسم کتاب را بگید البته اطلاعات شما کاملا درسته
بزرگان ایتیوند و اولاد قباد:هوز رضایی،هوزعبدلی،هوزحاجی خان شفایی،هوز رویین تن و کشاورز و اولادقباد:هوزعلی ممه نوذری، هوزخیرلله قبادی،هوزنویر ممه محمدی،هوزعلی پاشا کاوه ای البته بزرگان دیگری نیز بوده اند اما اینان شاخص ترین خاندان های صد سال اخیر اند
[پاسخ]
زنده باد هرچی لک وخان رضائی
[پاسخ]