واقعیت کدام است؟/ نگاهی به کتاب «مشاهیر لر» نوشتهی ایرج کاظمی
حاجحسین آزادبخت- محمد بساطی/ جناب آقای ایرج کاظمی پیشکسوت فرهنگی و از قلمبهدستان آشنای دیار لرستان است؛ کسی که حضوری پررنگ و مستمر در نشریات استان دارد و سالهاست فرنشین انجمن قلم لرستان است، با این حال او را بیشتر با کتاب «مشاهیرلرش» میشناسیم، نگارش چنین کتابهای رنجها و دردسرهای بسیاری به دنبال دارد […]
حاجحسین آزادبخت- محمد بساطی/
جناب آقای ایرج کاظمی پیشکسوت فرهنگی و از قلمبهدستان آشنای دیار لرستان است؛ کسی که حضوری پررنگ و مستمر در نشریات استان دارد و سالهاست فرنشین انجمن قلم لرستان است، با این حال او را بیشتر با کتاب «مشاهیرلرش» میشناسیم، نگارش چنین کتابهای رنجها و دردسرهای بسیاری به دنبال دارد و بیتردید آقای کاظمی نیز سختیهای فراوان برای گردآوری آن کشیده است. از این روی باید همت او را ستود و تلاشهایش را ارج نهاد.
شوربختانه این کتاب با همه خوبی و محسناتی که دارد، دارای تناقضات تاریخی بسیاری است؛ بعضی از مطالب و تاریخهای بازگو شده در صفحات همین کتاب ضد و نقیض است و بخشی از مطالب آن با نوشتههای سایر مورخین از جمله کتاب دو جلدیِ «تاریخ لرستان» نوشتهی مرحوم والیزاده معجزی |ـ که صاحبنظران مطالب آن را قابل قبول میدانندـ همخوانی ندارد. برای از بین بردن این تناقضات و در راستای روشن شدن واقعیت – به گونهای که بوده نه آنگونه که خوشآیند این و آن باشد- و به امید این که بتوان از حقایق آموخت و با آموختن تجربیات به سوی سربرزی و شکوه لرستان و قوم سربلند لر گام برداشت، نگاهی گذرا به بعضی از مطالب کتاب مذکور انداختهایم و پرسشهایی که به نظر میرسد سوال مخاطبان ژرفنگر نیز باشد را طرح نمودهایم. انتظار میرود فرهیختهی ارجمند جناب آقای کاظمی با پاسخ بدانها و مدنظرقراردادنشان در چاپ احتمالی کتاب وظیفهی آگاهی بخشی و آموزگارییاش را به نحو احسن به فرجام رساند.
در اهمیت و ضرورت بازخوانی تاریخ به اندازهای سخن گفته شده و قدری کتاب به نگارش درآمده که گفتن و نوشتن در این باره تکرار بدیهیات است و طبعن نیاز به بازگویی آنها احساس نمیشود، تاریخ را خواندن، و به سرگذشت بزرگان و پیشینیان نظر افکندن و از زندگی و حوادث آنها تجربه آموختن، نیاز همیشگی بشر بوده، هست و خواهد بود، تاریخ را باید خواند و از آن آموخت و از آموختههایش بهره جست و آنها را به کار گرفت. راست گفتهاند که تاریخ معلم انسانها و گذشته چراغ راه آینده است، اما چه تاریخی میتواند چنین کارکردی داشته باشد؟ روشن است از حوادث و رخدادهایی میتوان درس گرفت که رویداده باشند، آنچه اتفاق نیفتاده و وجود نداشته، نمیتواند الگو قرار گیرد، یا عبرتآموز باشد. تاریخی که منطبق بر واقعیت نباشد نه تنها تجربهاندوز و درس آموز نیست بلکه گمراه کننده و زیانآور است، سرنخهایی که چنین سرگذشتنامههایی به دست میدهند مخاطب را در کلاف سردرگمی میاندازند که رنجها باید بکشد تا از دام آن رهایی یابد. چه بسا مخاطب برای همیشه در پیلهی اشتباه و جهالت بماند و پرتو واقعیت هیچگاه بر او نمایان نشود. از این روی، رخدادنگار و کسی که دست به نگارش تاریخ میبرد باید احساس آموزگاری را داشته باشد که نباید به مخاطبش اطلاعات غیرواقعی و اشتباه بدهد. نگفتن بهتر از اشتباه گفتن استٰ؛ کسی که نمیداند گامی از فردی که اشتباه میداند جلوتر است.
تاریخهای غیرواقع نه تنها جریان تاریخ و به پیرو آن عبرتآموزی از آن را متوقف نموده، بلکه آموزنده را در سراشیبی رو به عقب میلغزانند و هر دم او را بیشتر از پیش غافل از واقعیت میسازند. امیدواریم همه در نمایاندن واقعیت، حب و بغضها را کنار گذاریم و به سوی چشمهی زلال حقیقت بشتابیم، چه زیبا گفت آن فیلسوف یونانی هنگامی که میخواست دوست و استاد دیرینهاش را نقد نماید «افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر». ابتدا سطرهایی از کتاب مشاهیرلر که به نظر نگارندگان سوالبرانگیز بوده را آورده، سپس توضیحی کوتاه در پی آن نگاشتهایم،
جناب کاظمی در ص 483 کتاب مینویسد: «نظرعلی خان همیشه مراحم (مزاحم صحیح میباشد) و رقیب سرسختی برای حسینقلیخان ابوقداره بوده و هرچند یکبار او را به هراس و وحشت میانداخت و به همین علت والی برای او حساب و کتاب جداگانه در نظر گرفته بود» معلومنیست نویسندهی محترم این اطلاعات را از کجا یا کدام کتاب گرفته است که آورده، نظرعلیخان یک رقیب برای حسینقلیخان والی بوده، امیراشرف زمانی که حسینقلیخانِ والی سالهای پایانی عمر را میگذرانید، پس از کشمکشهای فراوان با عموزادههایش قدرت را در دست گرفت و در حالی که هنوز چند صباحی از زمان حکومت کردن نظرعلیخان سپری نشده بود، در سال 1318 ق حسینقلیِخان درگذشت، در آن زمان بین خانِ والی و امیراشرف حالت پدر و فرزندی وجود داشت زیرا پس از کشته شدن برخوردارخانِ سرتیپ پدرِ نظرعلیخان، ملکزاده خانم نامادری نظرعلیخان که مادر حبیبالهخان بود، به همسری حسینقلیخان ابوقداره درآمد و نظرعلیخان به اتفاق حبیبالهخان مدتی پیش والی زندگی کردند، روی این حساب، والیِ پدر علاقهی خاصی به امیراشرف داشت و هیچ وقت امیر رقیبی برای حسینقلیخان والی نبود، منتها نظرعلیخان با غلامرضاخان والی پسر حسینقلیخان ابوقداره، اختلافاتی داشت و این اختلافات از آنجا ناشی می شد که والی مدعی بود نظرعلیخان باید مالیات ترهان و پیشکوه را به او بدهد ولی نظرعلیخان ادعای استقلال داشت و خود را والی پیشکوه میخواند و میگفت مالیات را مستقیمن به شاهزادهِ حاکم پرداخت مینماید، هرچند که در پرداخت آن به شاهزادههای بروجردنشین هم بیشتر مواقه دچار مشکل میشد، گفتنی است نوشتهای در دست نیست که نشان دهد امیراشرف رقیب حسینقلیخان ابوقداره بوده، فقط در کتاب «تاریخ لرستان روزگار قاجار» مطالبی هست که نشان میدهد اختلافاتی بین غلامرضاخان والی و امیراشرف وجود داشته آن هم بر سر مالیات بوده است.
در صفحه 483 نیز نوشته شده « زمانی که ناصرالدینشاه در سال 1309ق که به لرستان سفر کردند برخوردارخان پدر نظرعلیخان در جمع سران و خوانین عشایر به شاه معرفی شد در کنار او قاسمخان سرتیپ، صیدمهدیخان حسنوند، فاضلخان و مهرعلیخان سگوند نیز حضور دارند» طوری نوشته شده که انگار در آن زمان برخوردارخان در قید حیات بودهاند؟ در زمان ورود پادشاه ایران به بروجرد حاکم ترهان، دلفان و فرماندهی فوج ترهان، باقرخان سرتیپ امرائی بود که به همراه دیگر بزرگان لرستانی به سرپرستی امیرخان سردار حاکم لرستان، بروجرد و خوزستان به اعلیحضرت ناصرالدینشاه معرفی شدند و از جمله افردی که از طرف شاه مورد تقدیر و قدردانی قرار گرفتند یکی مهرعلیخان سگوند بود که توسط پادشاه به درجه سرتیپی رسید و دیگری صیدمهدیخان حسنوند امیرالعشایر سلسلهای که بسیار مورد توجه واقع شد، ولی در «مشاهیر لر» نوشته شده، برخوردارخان مورد توجه شاه بود، این در حالی است که برخوردارخان سرتیپ در حدود سالهای 1294 تا 1295ق درگذشته است؛ زیرا در بین اسامی بزرگان لرستانی که سال 1297 ق به ظلالسلطان حاکم جدید لرستان معرفی شدند، نامی از برخوردارخان سرتیپ نیست و به جای او اسم باقرخان سرتیپ به عنوان حاکم ترهان و دلفان و قاسمخان میرپنج امرائی فرمانده فوج ترهان و دلفان آمده است، میدانیم این دو پس از آن که پسرعمویشان برخوردارخان کشته شد، قدرت را در دست گرفته و جانشین پدرشان شدند. مطابق مطالب منتشر شده و آنچه در بالا آمد، برخوردارخان سرتیپ در آن زمان رخ در نقاب خاک کشیده، هرچند ممکن است روح او در آن دیدار حضور داشته باشد.
در صفحهی 55 کتاب نقلقولی از دمُرگان در مورد حسینقلیخان والی آمده که بیهیچ بررسی اقدام به درج آن شده است، مطلبی که هر کس اطلاعات اندکی در مورد زندگی والیان داشته باشد با یکبار خواندن پی به اشتباهبودنش میبرد «ژان دمرگان در یکی از سفرهایش او را میبیند و به گونهی جالبی توصیف میکند، او میگوید: حوالی ساعت پنج توانستم او را ملاقات کنم او با دو پسر نه و ده ساله ی خود دیده شد، پیرمردی است بلند بالا با چهرهای سخت بیرحم، ریشی بلند به رنگ سیاه خود را بیاعتماد نشان میدهد میترسد که مبادا ما فقط برای …» حسینقلیخان ابوقداره تنها دو پسر داشت، یکی غلامرضاخان امیرجنگ بود که در سال 1318 بعد از فوت پدر به فرمان مظفرالدینشاه به عنوان والی پشتکوه تعیین شد و دیگری علیرضاخانِ شهابالدوله است، که در زمان سفر دمُرگان حدود 8 تا 10 ساله بود. غلامرضاخان در آن زمان حدود 30 ساله بوده، زیرا او متولد 1278 ق است و دمرگان سال 12۶9 خورشیدی (برابر1309 ق) در زمان ناصرالدین شاه قاجار به نزد والی سفر کرده است. نمیدانیم چه جوری غلامرضای 30 ساله به چشم ژاندمرگان 10 ساله آمده است؟ و جنابعالی چرا بیخور و بررسی به نقل آن پرداختهاید؟ در تکمیل مطلب مربوط به برخوردارخان میتوان از مطلب نقل شدهی از دمرگان مدد گرفت، همانگونه که گفته شد، علیرضاخانِ شهابالدوله فرزند حسینقلیخان والی برادر مادری حبیبالهخان فرزند برخوردارخان است که از بطن ملکزااده خانم میباشد؛ این خانم پس از فوت برخوردارخان به همسری حسینقلیخان در میآید. پس اگر ژان دمرگان علیرضاخان را هشت ساله دیده، خود نشان میدهد در زمانی که ناصرالدینشاه به لرستان آمده، برخوردارخان در قید حیات نبوده است. گفتنی است برخوردارخانسرتیپ جوانی سلحشور، شایسته، شجاع، دانا، آراسته، زیبا، مردمدار و باسخاوت بود که بدون گناه و بیجهت در یک مهمانی شام در دلفان به تحریک مخالفانش توسط جوانی کشته شد. احتمالن یکی دیگر از دو پسر ذکر شده حبیبالهخان غضنفری پسر برخوردارخان سرتیپ بوده که آن زمان پیش مادرش و در خانهی والی به سر میبرده است.
در صفحهی 476 آمده «در مورد تاریخ تولد صیدمهدیخان حسنوند احتمالن حدود 1280 ه.ق است» صیدمهدیخان امیرالعشایر رئیس ایل سلسله در سال 1297ق زمانی که مظفرالملک به همراه ظلالسلطان به لرستان آمد به حضورشان رسید، در آن زمان طبق تاریخ تولدیی که شما برایشان ذکر کردهاید(1280 ق) باید 17 ساله باشد که اینطور نیست چون در عکسهای که از آن زمان باقی است مشخص است که ایشان بیشتر از 17 سال سن دارد. در تصویری که در سفرنامه خانم فریااستارک درج شده، صیدمهدیخان و مرادعلیخان سرتیپ به ترتیب در کنار مظفرالملک نشستهاند با اولین نگاه به آن درمییابیم که صیدمهدیخان بیش از 40 سال سن دارد و حتی از مرادعلیخان بزرگتر به نظر میرسد.
آقای کاظمی در مورد جد گرامی خود در ص 494 کتاب گفتهاند: «مرادعلیخان (درویشخان) در سال 1220خ به دنیا آمده است» برای روشن شدن مطلب توجه مخاطبان عزیز را به عکس گفته شده در بالا جلب مینماییم، جناب آقای مرادعلیخان (درویش) و صیدمهدیخان در کنار مظفرالملک حاکم لرستان و بروجرد که در زمان حکومت ظلالسلطان نایب شاهزاده در لرستان بود نشستهاند، مشخص است که صیدمهدیخان از نظر قیافه بزرگتر از همه آنهاست، پس وقتی از درویشخانِ سرتیپ (متولد 1260 ق) بزرگتر است، نمیشود متولد 1280 قمری باشد.
در ص 495 ذکر شده رستمخان سردار رشید فرزند مرادعلیخان سرتیپ به سال 1257 خ در قریه گلباغی دلفان به دنیا آمد و در صفحه 645 نوشته شده است خسروخان خوشنویس فرزند مرادعلیخان به سال 1240 در منطقه دلفان به دنیا آمد» رستمخان سردار رشید برادر بزرگ خسروخان کاظمی میباشد که بعد از سرداررشید برادر دوم به نام حاجیخان و برادر سوم خسروخان خوشنویس است،میبینیم طبق این نوشتهها برادر ارشد 17 سال کوچکتر از برادر سوم میباشد!!!
مطالبی که تا اینجا آمد تنها با مطالعه کتاب مشاهیر لر سوال برانگیز بود. اما آنچه از این پس خواهد آمد، تناقضاتی است که با خوانش کتاب «مشاهیر لر» آقای کاظمی و «تاریخ لرستان» مرحوم والیزاده پیش میآید. در ص 268 مشاهیر بیان شده «نخستین حاکمی که در زمان حکومت قاجار به لرستان میآید اردشیرمیرزا رکنالدوله است که در سال 1264 ق به حکومت لرستان تعیین میشود.» اما بنا بر نوشتهی والیزاده «اولین شاهزادهای که به حکومت لرستان رسید محمدعلیمیرزا دولتشاه فرزند اکبر فتحعلیشاه قاجار بود» او نوشته «محمدعلیمیرزا در سال 1221 ق به حکومت بصره تا خرمآباد و کرمانشاه تا خاک بغداد منصوب گردید» ص 21 «تاریخ لرستان روزگار قاجار» بعد از فوت شاهزاده (منظور محمدعلیمیرزا) فرزندش محمدحسینمیرزا حشمتالدوله در سال 1237 که سال فوت پدرش هم هست، به والیگری غرب از طرف فتحعلی شاه قاجار تعیین گردید، او تا سال فوت فتحعلیشاه – که در سال 1250 اتفاق افتاد- حاکم غرب ایران بود وی علاقهی زیادی به لرستان داشت و همیشه همراه حسنخان والی بود، بعد از او بهراممیرزا از طرف برادرش محمد شاه قاجار به حکومت لرستان و خوزستان بختیاری رسید که از طرف او فرهاد میرزا در لرستان حاکم بود. کتاب «تاریخ لرستان در روزگار قاجار» نوشته: «در زمان پادشاهی محمدشاه قاجار حکومت لرستان در سال 1250 به بهراممیرزا میرسد، این شاهزاده برادر محمدشاه قاجار از نسل عباسمیرزا میباشد که سومین حاکم لرستان بوده و بعد از او حکومت به اردشیرمیرزا رکنالدوله میرسد، به سال 1265 تا سال 1267 ق » با این حال جناب کاظمی نوشتهاند؛ نخستین حاکم لرستان اردشیرمیرزا بود. طبق نوشتهی مرحوم والیزاده این شاهزاده نفر چهارم از سلسله شاهزادههای قاجار میباشد که به حکومت لرستان رسیده است؛ پس از آنکه شاهان قاجار، لرستان پیشکوه را از پشتکوه جدا کردند، فرمانروایی لرستان پیشکوه از جانب فتحعلیشاه به محمدعلیمیرزا دولتشاه پسرش واگذار شد و او به عنوان نخستین حاکم قجری روانهی زاگرس گردید؛ گفتنی است این شاهزاده بهترین حاکم قاجاری بود که به لرستان آمد؛ بعد از او محمدحسینمیرزا حشمتالدوله پسرش جانشینش گشت، آنگاه حکومت به بهراممیرزا و برادرش فرهادمیرزا واگذار گردید، و پس از آن اردشیرمیرزا رکنالدوله بر تخت بخت لرستان نشست.
در صفحه 268 و 269 مشاهیر لر نقل شده «بعد از اردشیرمیرزارکنالدوله حکومت لرستان به خانلرمیرزا در سال 1265 ق میرسد در آن سال او از طرف خود ایلدرممیرزا، برادر کوچکش را به حکومت خرمآباد میگمارد.» نگارندهی «تاریخ لرستان روزگار قاجار» حکومت خانلرمیرزا احتشامالدوله و ایلدرممیرزا در لرستان را سال 1267 تا 1275 ق ذکر کرده است و نویسندهی محترم «مشاهیر لر» پایان حکومت ایلدرممیرزا را 1269 ق دانسته است. از مقایسه نوشتههای دو کتاب درمییابیم که حدود شش سال اختلاف تاریخی وجود دارد. آقای کاظمی گفته «به جای ایلدرممیرزا، جلالالدینمیرزا منصوب میگردد و سپس عمادالدوله و حاجعلیخان اعتمادالسلطنه قاتل امیرکبیر و بعد فرهادمیرزا معتمدالدوله عموی ناصرالدینشاه که او تا سال 1296 که سال ورود ظلسلطان میباشد.» [حاکم بوده]؛ اما وارون گفتهی کاظمی، کتاب «تاریخ لرستان روزگار قاجار» به ترتیب حکومتهایشان را چنین نوشته «شاهزاده خانلرمیرزا احتشامالدوله از سال 1267 تا 1275 و بعد از او از 1275 تا 1281 فرمانروایی به امامقلیمیرزا عمادالدوله رسید که متوفی سال 1292 ق بوده است» ص 102و در ص 103 نیز نوشته «ضیاءالملک از سال 1277 تا 1278 ق و فرهادمیرزا معتمدالدوله با پسرش اویسمیرزا از سال 1278 تا سال 1280 قمری نیابت شاهزاده عمادالدوله را در لرستان داشتهاند» در فصل ششم همین کتاب آمده «حشمتالدوله عبدالهمیرزا امیرجنگ حاکم لرستان و خوزستان بدون داشتن تاریخ سال در چند نوبت حاکم لرستان بوده است» و در فصل هفتم نیز نوشته شده «حشمتالدوله حمزهمیرزا از سال 1289 تا 7-1296 که سال ورود مسعودمیرزا ظلالسلطان فرزند ناصرالدین شاه است » به حکومت لرستان خوزستان و بختیاری میرسد.
در صفحه 497 مشاهیر لر بیان شده «رستمخان سرداررشید در سال 1327 ق که سالارالدوله نیروهای خود را علیه مشروطه خواهان بسیج کرده و عازم جنگ بود مرحوم رستمخان سرداررشید همراه دیگر بزرگان لرستان در این جنگ شرکت داشت» نویسندهی محترم سال 1327 را زمان جنگ سالارالدوله علیه مشروطهخواهان دانسته، ولی آنگونه که مرحوم والیزاده در پاورقی ص 387 «تاریخ لرستان روزگار قاجار» به ارائه دیدگاه یکی از تاریخنگاران نامدار مشروطهپِژوه پرداخته و توضیح داده که «آقای صفایی عقیده دارند سالارالدوله سه مرتبه برای رسیدن به تخت و تاج سلطنت قیام کردند در صورتی که غیر از قیام 1325 و 1329ق قیام دیگری از ایشان سراغ نداریم و اگر بوده در سال 1323[هست] که به گفتهی آقای صفایی قیام اولین سالارالدوله بوده و مشارالیه در کردستان دست به شورش یا قیامی میزند» میبینیم که سالارالدوله در این سال هیچگونه جنگی نداشته است تا رستمخان در آن شرکت کند.
سلام خسته نباشید
سرگذشت تاریخی جالبی بوداستفاده کردم ولی با اصلاحات میتواند اثرگذار باشد
[پاسخ]
سلام مهرعلی خان در جنگ ریاست به قتل رسیده بود و زمان او با فاضل خان خیلی فاصله است و در ان مراسم فاضل خان با علی محمد سگوند بوده.
[پاسخ]
مهرعلی خان با پدر بزر گ فاضل خان – روسی بوده
[پاسخ]
جالبه که علیمرادخان پسر دیگری به نام حاجی خان داشته که از رستم خان مردمی تر و نامدارتر بوده ولی چون رستم خان پدر اقای ایرج کاظمی است اسم او امده اقای کاظمی وای بر تاریخی که شما بنویسید
[پاسخ]
اقای سکوند اگر مهر علی با فاضل سکوند نبوده چرا ناصرالدین شاه لقب سرتیپی به او داده است در ان واژه علیمحمد را که اشتباه چاپی است کی بوده واز کدام تبار .جناب کاظمی یک استاد ویک پدیده لرستانی است ،
[پاسخ]
khراست میگه منم از پدرم در مورد مرحوم حاجی خان خیلی تعریف شنیدم که یه سال تو خشکسالی و قحطی همه ارد واذوقه ای که داشته میده نون درست کنن و بین مردم تقسیم میکنه در ضمن خیلی ملک وزمین داشته ومعروف تر از رستم خان بوده.
[پاسخ]
در جواب دلفانی وkh باید عرض کنم که بنده با وجود قرابت فامیلی با دودمان معظم کاظمی،تا آنجا که اطلاع دارم آقای ایرج کاظمی نوه ی مرحوم سردار رشید نمی باشند،ضمن اینکه مرحوم رستم خان سردار رشید که از بزرگان دلفان وطرهان بوده اند با هیچکدام از بقیه برادران به لحاظ اسم ورسم ونامبرداری قابل مقایسه نبوده و همواره یکی از چهره های تاثیر گذار در تاریخ دلفان وطرهان بوده اند. ودر کتب تاریخی ومکاتبات اداری استان در زمان خود به وفور از ایشان یاد شده و ایشان به همراه سایر بزرگان دلفان وسلسله عامل شکست نظرعلیخان غضنفری در نبرد گریران می باشند.از جمله متحدان سردار رشید در جنگ گریران می توان از دلفان به ابدال خان سردار ظفر دلفان،مهر علی خان امیر منظم از سلسله وباقرخان اعظم سلطنه از کاکاوند اشاره نمود.البته مرحوم حاجی خان نیز بزرگ برادران بطنی (تنی) خود بوده ودر خوبی ونیکمردی ایشان هیچ شکی نبوده،اما بهرحال به سبب کبارت سن یا شاید شرایط دیگر مرحوم رستم خان دارای اسم و رسم و قدرت برتر بوده ونیز ریاست ایل بزرگ میربگ بر عهده ایشان بوده است.
[پاسخ]
در تصحیح مطلب بالا ضمن عرض معذرت،میخواستم عرض نمایم که آقای کاظمی تا آنجا که اطلاع دارم با وجود اینکه نوه ی مرحوم سردار رشید می باشدو…
[پاسخ]
خدا خواص کرده ای کار زوره ار جا باز منه ای عقرو کوره غم خوراک مه غم خلاتمه یه اخر سلاط روز نهاتمه پی مرگ خانان عمری غمینم پلاس برگمه صحرا نشینم . ایرج خان استفاده کردیم.
[پاسخ]